آیا کسی حواسش هست؟

نمی دانم چه کسی باید مراقب باشد و هشدار بدهد که ما آرام آرام در دل این شهر عجیب و غریب داریم شبیه آمریکایی ها و زندگی شان می شویم
"صراط" - دیگر کم کم عادت کرده بودیم که ساعت 10 شب که می شود در خیابان ها و پشت چراغ قرمزها تنها شاهد چهره آدم هایی باشیم که برای لقمه نانی تکدی گری می کنند و از مردم تقاضای کمک دارند.

به گزارش سرویس اجتماعی صراط اما این روزها مخارج بالای زندگی در شهرهای بزرگی مثل تهران سبب شده که شبانه روز برای برخی ها از 24 ساعت هم بگذرد و خیابان ها بعد از ساعت 10 و 11 شب بشود محلی برای فروش انواع و اقسام محصولات...

اکثر این افراد جا و مکان درست حسابی ندارند و کاملا برمبنای تجربه محلی که برای فروش بهتر است را انتخاب می کنند؛ برخی هایشان در مناطق مختلف شهر چرخ می زنند و بعد از دو دو تا چهار تا کردن مکان های مناسب برای فروش را برمی گزینند

این شغل جدیدی نیست اما خرید و فروش در شب آن هم کنار خیابان هم برای فروشنده و هم برای خریدار زیاد جالب نیست؛ چه از لحاظ کیفیت خرید و فروش و چه از نظر امنیت و...

نمی دانم چه کسی باید مراقب باشد و هشدار بدهد که ما آرام آرام در دل این شهر عجیب و غریب داریم شبیه آمریکایی ها و زندگی شان می شویم، انگار کسی زیاد برایش اهمیت ندارد زندگی ساندویچی به هم ریخته و از هم گسیخته آمریکایی در خانه همه ما رخنه کرده و تمدن غربی به خوبی در خیابان های شهر نفس می کشد...خدا به داد فرزندان ما برسد که معلوم نیست آنها چه تاریخ و جغرافیایی را تجربه می کنند.

اول: کفاف نمی دهد!

حدود ساعت 23 است که درست در خیابان اصلی یکی از مناطق غرب تهران می بینمشان یک پراید سفید رنگ که از در و پیکرش عروسک بالا می رود و تعداد زیادی از آنها هم روی زمین چیده شده است. تا به حال در این حوالی ندیدمشان. پسر جوان خودش را رضا معرفی می کند و دختر جوان که فن بیان بسیار خوبی دارد نامش نیلوفر است.

از کار و کسب می پرسیم، نیلوفر می گوید: 20 سالم است و دانشجو هستم برخی مواقع ریاضی را خصوصی تدریس می کنم. پدرم چند وقتی است که بخاطر بیماری خانه نشین شده است و رضا هم تازه سربازی اش تمام شده است و با همین پراید روزها در آژانس کار می کند. اما خرج زندگی خیلی بالاست و دریافتی های ما واقعا کفاف زندگی را نمی دهد. به خاطر همین با پسر دایی مان که یک تولیدی عروسک در بازار دارد صحبت کردیم تا به ما جنس برای فروش بدهد.

او که انگار هم صحبتی پیدا کرده است برای درد دل آن هم در این سیاهی شب! ادامه می دهد: نزدیک عید در مناطق شرقی تهران که معمولا تاساعت 4 مغازه ها باز است و فروشندگان زیادی هم بساط کنار خیابان دارند کار کردیم. بعد به ذهنمان رسید که هر شب در مناطق مختلف تهران بگردیم تا جاهای مناسب را شناسایی کنیم و در طول هفته به آنجا سر بزنیم.

رضا که جوان ترکه ای و آرامی است، حواسش به ما نیست و بیشتر سعی می کند تا با روی خوش و دادن تخفیف مشتری جمع کند. بعد از دقایقی در مورد کارش می گوید: اولش راضی به آمدن نیلوفر نبودم دوست نداشتم که دنبال من مجبور شود خیابان ها را بالا و پایین کند برخی مواقع هم افرادی مزاحممان می شوند که به خاطر همین مسئله کمتر راغب بودم که نیلوفر همراه من باشد. اما چاره ای نبود دست تنها نمی توانستم.

می پرسم نگران نیستید که دوستان و آشنایانتان شما را ببنند؟ با اعتماد به نفس خاصی می گوید: ببینند! چه عیبی دارد؟ داریم کار می کنیم و پول حلال در می آوریم دزدی که نکردیم.

ماشینی با دیدن بساط عروسک ها می ایستد و دختر بچه ای با والدینش پیاده می شود و رضا و نیلوفر زیباترین و جدیدترین عروسک ها را نشانشان می دهند و شب ادامه می یابد...

دوم:7 سال است منتظرم

«کارم این نیست این کیف ها برای مغازه برادرم است که در پاساژ میلاد نور مغازه دارد اما چون فقط چندتایی از این کیف ها مانده و قرار است کار جدید بیاورد به من گفته اینها را بفروشم. ولی خداییش اگر بخواهید همین ها را در مغازه از او بخرید سه برابر این قیمت است. نگاه کن مارک است!»

اینها را علی می گوید جوان 30 ساله و به قول خودمان به روزی که چندان هم به اصول فروشندگی آشنا نیست و همراه پسر جوانی فروشندگی می کند. از شغل و تحصیلاتش می پرسیم می گوید: گروهبان یکم هستم و 7 سال است که منتظرم یک خانه سازمانی بگیرم اما نمی دهند می گویند اولویت دارتر از تو زیاد است.

از وقتی هم ازدواج کرده ام 18 میلیون پول دادم در یکی از محله های پایین شهر خانه رهن کرده ام. اینجا هم کاملا اتفاقی آمدم ولی خب درآمدش بد نیست خوب است بنظر خودم پول در کار آزاد است نه دولتی!

نام رفیقش وحید است او سرباز است و می گوید که به هوای دوستش آمده. از نوع کیف نگه داشتنش و تبلیغ کار و پژوی 206 اش می توان فهمید که اینکاره نیست و رفاقتی کار می کند. راست هم می گفتند تنها همان یک بار در آن خیابان دیدمشان. وحید می گفت: اگر خبرنگارید بنویسید که کمی حقوق سربازها را زیاد کنند خداییش حقوق کم می دهند...

سوم:شوی لباس داریم

زیاد دیدمشان آنهم بعد از ساعت 10 شب. یک پراید دارند که شب به شب پرش می کنند از لباس های شیک، ارزان و گران؛ می آورند کنار خیابان برای فروش.

جوانند حدودا 30 ساله. کسب و کار دومشان این است. زن جوان «لیلا» خودش را معرفی می کند و می گوید: لباس ها را عمده ای می آوریم از ترکیه، قشم و کیش. هر جا که بشود. شب ها هم تعداد خاصی از آنها را بار ماشین می کنیم و می آوریم برای فروش. شب بهتر است، شهرداری کمتر گیر می دهد.

و درباره فروشش می گوید: خوب است اما بستگی به ماهش دارد. نزدیک عید خیلی بهتر است. البته نوع جنس و مشتری ثابت داشتن هم در فروش تاثیر می گذارد. چون من خیلی ها را می شناسم که لباس دست دوم و تاناکورا برای فروش می آورند و باعث می شوند بازار فروش آلوده شود؛ مردم هم اگر ما را نشناسند فکر می کنند که لباس های ما هم دست دوم است.

این زوج جوان نزدیک عید برای اینکه فروش شان بهتر شود، می روند شرق تهران طرف های هفت حوض درست مثل رضا و نیلوفر. آنجا تا ساعت 3 نیمه شب اکثر مغازه دارانی که در جاهای مختلف شهر مغازه دارند، بساطشان را پهن می کنند و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را می توان آنجا پیدا کرد.

اما همسر لیلا در خصوص رضایت از شغلش می گوید: دوست داشتم یک مغازه داشتم تا بیشتر بتوانم کارم را رونق دهم. اما الحمد لله همین هم خیلی خوب است. مهم این است که من و لیلا برای زندگی مان تلاش می کنیم و دوز و کلک هم در کارمان نیست. خدا شاهد است خیلی ها در این فروش های شبانه جنس بنجل به مردم می دهند. اما ما این کار را نمی کنیم، چون معتقدم که از هر دست بدهم از همان دست هم می گیرم...

لیلا راست می گوید این مدل فروش خیابانی را در شب های عید می توانید در مناطق مختلف تهران رصد کنید خصوصا در شرق تهران که مدت زمانی است تبدیل به یکی از پاتق های اصلی فروش کنار خیابان شده است؛ به ویژه ابتدای پیروزی روبه روی شکوفه.

مریم 35 ساله است و در بازار بزرگ تهران مغازه دارد. در حال حاضر با توجه به اینکه فصل تابستان است از فروش خیابانی اجناسش خبری نیست اما در مورد فروشندگی در خیابان می گوید: شب های عید واقعا فروشمان افزایش چشمگیری دارد. مردم استقبال خوبی از خرید خیابانی می کنند چرا که به نسبت مغازه ها قیمت ها پایین تر است و همین برای جذب مردم کفایت می کند.

چهارم: آش داغ در منزل!

«خرج و مخارج زندگی آن قدر بالا رفته که آدم باید خودش دست بجنباند و گرنه چرخ زندگی نمی چرخد» این را زهره می گوید. زن نسبتا میانسالی که چند سالی است در یکی از مناطق غربی تهران پشت یک وانت بساط غذاهای خوشمزه را پهن کرده و آن را به مردم می فروشد. همه چیز در پشت وانتش پیدا می شود از کوفته تبریزی تا کشک بادمجان و آش رشته و ...

نمی گویم خبرنگارم تا مبادا موضع بگیرد و حرف نزند. می گوید سفارش هم قبول می کنم چند سالی است که مشتری های خیلی باکلاس دارم که برای جشن ها و میهانی هایشان سفارش غذا
می دهند و پول خوبی را هم بابت غذایی که می پزم می گیرم. مخصوصا زمانی که قیمت یک ماده غذایی گران می شود؛ آنهایی که طعم غذاهایم را می شناسند سفارش می دهند که در منزل برایشان بپزم.

مشتری های زهره از طعم کشک و بادمجانش تعریف می کنند. راست هم می گویند کشک و بادمجانش حرف ندارد. در ماه رمضان که بساط آش شله قلمکار و آش رشته در هر زیر زمینی علم می شود کسب و کار زهره هم اندکی بالا و پایین می شود. اما به قول خودش روزی را خدا می دهد. یک کاسه آش رشته می دهد دستم و می گوید بخور نوش جانت! موقع رفتن شماره تلفنش را می گیرم می گوید هر وقت سفارش غذا داشتی یک روز جلوتر زنگ بزن برایت آماده می کنم. قیمت غذاهایش هم با توجه به محله ای که کار می کند نسبتا بالاست اما خودش می گوید به صرفه نیست اگر کمتر بگیرم.

پنجم:بالای شهر، پایین شهر

پیکان قدیمی گوجه ای دارند که حسابی آدم را یاد نوستالژی های دوران کودکی می اندازند. لوسترهای تزیینی جالبی که با طلق درست شده است، می فروشند آن هم در رنگ های مختلف.

یک جورهایی خلاقیت و نوآوری در آنها دیده می شود. دو پسر جوان فروشنده آنها هستند یکی از آن ها چند متر جلوتر از ماشین می ایستد و درست مثل کاری که میوه فروش ها می کنند لوسترها را به مردم نشان می دهد تا هر که خواهان است چند متر جلوتر نزدیک پیکان گوجه ای پایش را روی ترمز بگذارد.

دوبار در دو منطقه مختلف دیدمشان و در هر منطقه دو قیمت متفاوت را می گفتند. از یکی از آنها که «علی» نام دارد در خصوص تفاوت قیمت و کسب و کارش می پرسم می گوید: برخی مناطق کشش دارند، بنابراین تا جایی که بشود روی قیمت ها می کشیم. اما بعضی جاها مردم قدرت خرید ندارند پس با حداقل سود جنس را می فروشیم .

آن یکی که خودش را «میلاد» می نامد 20 ساله است و ساکن تهران. به پیشنهاد دوستش علی وارد این کار شده است. می گوید: خوب است، دوست دارم. چند ساعت در شبانه روز وقت می گذاریم و کلی هم خوش می گذرد. سودش خیلی نیست اما چون خودم خرج خودم را در می آورم، خوب است.

از او درباره ادامه کار به صورت خیابانی می پرسم می گوید: فکر نکردم. اما دوست هم ندارم که درجا بزنم و تا آخر عمر هر شب خیابان ها را برای فروش دو تا لوستر بالا پایین کنم. اما در حال حاضر دوستش دارم. چون هم به درسم می رسم و هم می توانم حداقل پول توی جیبی ام را در بیاورم.

ششم؛ خدا نیاورد...

خیلی از افرادی که با آنها همکلام شدیم خرج و مخارج بالای زندگی را عاملی می دانستند تا به شکل خیابانی دنبال درآمد باشند. اما نکته قابل توجه در مورد فروشندگی در خیابان این بود که در مناطق بالای شهر معمولا کسی این کار را عار تصور نمی کرد و افرادی هم که برای خرید مراجعه می کردند از نوع خریدشان احساس رضایت داشتند.

با این حال نکته قابل تامل این است که اگر این روند در هیاهوی بی شغلی و بیکاری جوانان بخواهد قد علم کند در آینده ای نه چندان دور باید فکری به حال جوانانی کنیم که خیابان را محلی برای امرار معاش انتخاب می کنند... جوان هایی که این روزها بدجوری در فکر اشتغال، حرص می خورند و موهایشان می ریزد و سفید می شود و خطوط غم روی پیشانی شان می نشیند.

خدا نیاورد روزی را که کنار خیابان های شهر تهران پر باشد از جوان هایی که بر سر نیم متر جای فروش اجناس دسته دوم و یا لوکس بدون گارانتی و بسته بندی شده، نزاع کنند...

شاید برخی از این اتفاقات به خاطر حرص و ولع شهرنشینی ما و بی اعتقادی به روزی رسانی خدا باشد اما قبول کنیم و قبول کنند که بیکاری، ریشه این شلختگی های شغلی است وگرنه در کجای دین و آیین اسلام آمده است که زن برای امرار معاش خود از ساعت 9 شب تا 2 صبح کنار خیابان با آدم های دیگر سروکله بزند! آن وقت دلمان خوش است که وزارت ورزش و جوانان داریم و آنها هم دلشان خوش است که در طول سال، یک جشنواره ملی جوان ایرانی برگزار می کنند...ترو خدا این قدر خودتان را زحمت ندهید!!
مریم یارقلی

آیا هر منتقدی باید راهکار ارائه کند؟

وضعیت نقد در کشور ما اسفبار است. هم به لحاظ نقادان و هم به لحاظ نقدشوندگان. اینان فقط می خواهند حرف بزنند و آنان فقط می خواهند دفاع کنند. انگار این یک جنگ است که هرکس کوتاه بیاید و چیزی را بپذیرد “ناک اوت” شده و از صفحه ی روزگار حذف می شود.

تعارفات و ظواهر را که رها کنیم در واقع نه نقدشوندگان اعتقاد دارند که نقد باعث پیشرفت خواهد شد و نه نقادان می خواهند بپذیرند که نقد اصول و روشی دارد. هر کس این وسط می خواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند و همدیگر را دو گروه متخاصم فرض می کنند نه دو همکار!

به نظرِ من نقد هرجور هم که باشد _ البته اگر آغشته به دروغ نشود _ باز مفید است و باید تقویت شود. نباید زیاد به منتقدان گیر داد چون اگر نقد نباشد قطعاً پیشرفتی هم نخواهد بود. یعنی می خواهم بگویم حرفِ زیادی روی نقادان ندارم.


شهروند خبرنگار

برعکس اما؛ نقدشوندگان در ایران یعنی کسانی که مسولیتِ تولید، توزیع، اداره یا ایجاد خدمت یا وظیفه ای را بر عهده دارند به شدت باید به اصلاح واکنش خود نسبت به نقد بپردازند. چرا که معمولا واکنش به نقد در ایران به چند صورت است:

کلاً بی خیالش: گروهی کار خود را انجام می دهند بی خیال نقد و نقادی. یعنی هیچ گوش شنوایی ندارند و خود را مصون از نقد می دانند. سر خود را انداخته اند پایین، عین آن حیوانِ مقدس در هند جلو می روند.

بزن زیرش: گروهی نقد را می شنوند و به آن واکنش نشان می دهند. ولی به این صورت که کلاً منکر هرگونه مشکل می شوند!

بزن تو دهنش: گروهی نقد را می شنوند، منکرِ مشکلات هم نمی شوند اما در واکنش بجای پذیرشِ مشکل یا پاسخ منطقی به آن، به هم فیها خالدون شخصیتِ منتقد رفته و شخصیت او را تخریب می کنند. که تو کی باشی که منو نقد کنی؟

و اما جدیدترین روش با روکشِ منطق!: گروهی نقد را می شنوند، زیرش نمی زنند، توی دهن ش هم نمی زنند بلکه فقط یک جمله به کار می برند “ما اشکالات را قبول داریم اما اگر راست می گویید بجای نق زدن راهکار پیشنهاد بدهید!”.

به نظرم این خطرناک ترین روشِ مواجه با نقد است. این یعنی از اساس عدم اعتقاد به نقد. یعنی خفه کردن منتقد با بهانه ای زیبا. این یعنی نفهمیدنِ کارِ منتقد. این یعنی بدتر از “تو که یه عکس با شورت ورزشی نداری چرا درباره ی فوتبال حرف می زنی؟”. راهکار و طرح جایگزین پیشنهاد بدهید یعنی کَل کَل کردن و منتقد را حریف فرض کردن و توپ را در زمین حریف انداختن.

ببینید؛ در فضای مجازی مثلآً منِ وبلاگ نویس دارم در جامعه زندگی می کنم. سرِ کار می روم. درس می خوانم. رفت و آمد دارم. مناسبت های تقویمی را می بینم. اخبار را می شنوم و…؛ به طور کلی با چشم می بینم و با گوش می شنوم. در مواجه با این شنیده ها و دیده ها گاهی چیزی به ذهنم می رسد که در موافقت یا مخالفت با آن، مطلبی بیان می کنم. ادعا هم ندارم که حرفم قطعاً درست است. بلکه صرفاً چیزی را گفته ام که یا درست است و به درد می خورد یا خیر.

اگر درست است که برای جامعه مفید بوده ام اگر هم غلط است مسئول محترم می تواند به فراخورِ اهمیتِ منتقد پاسخی بدهد و آنرا توجیه کند یا از کنار آن بی تفاوت رد شود. پس در واقع حتی اگر نقد وارد هم نبوده باشد لااقل فضایی را به وجود آورده تا نقدشونده ضمن پاسخ به منتقد، درستی کار خودش را بیشتر به رخ بکشاند.

این وسط من نمی فهمم چه معنی دارد در پاسخ به منتقد کسی بگوید بیا راهکار و طرح جایگزین ارائه کن!؟ مگر منتقد الزاماً متخصص در آن موضوعِ خاص است؟ مگر منتقد حتماً شغلش مرتبط با آن موضوع است؟ مگر در سازمان مربوطه همینجوری کشکی طرح صادر می شود که حالا از کسانی که صرفاً در خیابان راه رفته اند و با چشم زشتی های یک طرح را دیده اند درخواست می شود طرح جایگزین ارائه کنند؟ مگر منتقد آمار و اطلاعات دقیق و اشراف به امکانات نیرو دارد تا بتواند راهکار ارائه کند؟

وبلاگ نویس، روزنامه نگار و شهروند خبرنگار، مفت و مجانی چشم و گوش جامعه هستند. از زوایایی مختلف به یک موضوع نگاه می کنند. کارشان فقط نگاه کردن و توصیف زاویه ای است که به ذهنشان می رسد. حالا اگر پیشنهادی هم بود بیان می کنند اما اصل کار همین نگاه کردن است و بیان مشکلات، تا مسولان با جمع بندی این زوایا بتواند یک نگاه جامع داشته باشند یا در صورتِ امکان با تشریحِ بیشتر، منتقدان را توجیه کند تا بپذیرند فلان طرح لازم و ضروری است. از آن سو اما کارِ منتقد در مرحله ی اول فقط همین نگاه کردن است. فقط نگاه کردن و توصیف صادقانه ی زاویه ی نگاه. کارِ منتقد طرح جایگزین پیشنهاد دادن نیست! چون تا آنجایی که من می فهمم طرح جایگزین پیشنهاد دادن نیاز به هزار و یک لوازم دارد.

یک نکته ی حقوقی: فکر می کنم وقتی کسی می گوید طرح جایگزین پیشنهاد بدهید در واقع به طور ضمنی پذیرفته که طرحِ در حال اجرا مشکل دارد. درست؟ پس بنابراین پیشنهاد می کنم قبل از هرچیز طرحِ مشکل داری که پذیرفته شده مشکل دارد، متوقف شود!


یورو ، بهانه ای برای نمایش فوتبال غیر حرفه ای!

چند شبی هست که مسابقات بورو هر شب از صدا و سیما پخش میشه، نمیدونم این همه شور و هیجان برای چیست؟! واقعا اینها واسه چی به ورزشگاه میرن؟! احساس میکنم فوتبال اروپا فقط اسم حرفه ای رو به دوش میکشه و هواداراشون هیچی از فوتبال نمی فهمند!


فوتبال هم فقط فوتبال ایرانی...
تا دقیقه 80 که برنده ایم همه جوره حمایت میکنیم و دقیقه 90 که تیممون رو بازنده میبینیم همه جوره توهین! فلانی باید برقصه... توپ تانک فشفشه... حیا کن ، رها کن... و قسمت زیبا و اکشن اون شکستن و پرتاب صندلی ها... نمیدونم برنامه 90 اروپایی ها چی رو میخواد سوژه کنه؟!

آخه مسخره ها، تیمتون 4 تا 4 تا میخوره واسش دست میزنید؟! اینجور وقت ها باید بگین : بی غیرتا حیا کنید ، تیم ملی رو رها کنید !

حالا شما هیچی... من نمیدونم اون هوادارای دو تا کشور میزبان چرا نمی فهمن؟! آخه زشت نیست تیم هاتون توی کشور خودتون بازی کنن و همون مرحله اول حذف بشن؟! خجالت نمیکشین؟! واقعا با چه رویی آخر بازی تشویقشون میکنین؟! خیلی بی غیرتین !

آهای لهستانی ها ! واقعا واسه تک تک شماها متاسفم که چیزی از فوتبال نمیدونین و به ورزشگاه میرین! داور گل صحیح شما رو قبول نمیکنه و همین جوری ساکت نشستید؟! ما توی فوتبال خودمون کمک داور اگه از اون فاصله همچین کاری بکنه تموم اعضای خانوادش رو میاریم جلوی چشمش! اونوقت شما داور خط تون از دو قدمی دروازه گل صحیحتون رو قبول نمیکنه هیچی نمیگین و ادعای حرفه ای گری هم دارین؟! اصلا واضح بود که داور رو خریدن! من از میلیون ها کیلومتر گل صحیح شما رو دیدم ، اون وقت مگه میشه اون داور از دو قدمی دروازه گل شما رو نبینه!

اگه یک ذره ، فقط یک ذره عرق ملی داشتین، اول حسابی از خجالت داور در میومدین! بعد ادلار هاتون رو در می آوردین و نشون داور میدادین، مثلا میگفتین داور بیا پول بگیر ! یا حالا خارجکی ترش میشد کام آن داور گت مانی ! مرحله بعدی پس از پایان بازی هست، (البته در صورتی که داور بازی رو نیمه تمام نکنه و 2 امتیاز ازتون کم نشه) اون موقع وقت شکستن صندلی ها و پرتاب اونها به سمت سر و کله ی داوره! و مرحله ی آخر که میتونه درس عبرتی باشه واسه بقیه داورا، تعقیب داور هست تا اولین پمپ بنزین، و کتک زدن اون در پمپ بنزین!

بگذریم... امیدوارم هر چه زود تر لیگ خودمون شروع بشه ، دیگه خسته شدیم از این فوتبال های مسخره ی یورو !

یک کلام حرف حساب : براستی تنها فرق ما و اونها اینه که اونها به معنای واقعی "هوادارن" و ما به معنی واقعی "تماشاگر" ، اونها میرن تا از تیم شون تا آخر و با هر نتیجه ای حمایت کنند و ما میریم تا فقط فوتبال تیم به ظاهر محبوب مون رو تماشا کنیم... فرق هوادار با تماشاگر اینه که هوادار هم در بردها و هم در باخت ها حامی تیمش هست اما تماشاگر در بردها حامی و در باخت ها... چی بگم، خودتون میدونین...

امیدوارم دیدن این بازی ها توجه 2 گروه رو جلب کنه :

1. ما تماشاگرا که یاد بگیریم هوادار باشیم و تیم مون رو چه در بردها و چه در باخت ها تشویق کنیم و بپذیریم که اشتباه داوری هم جزئی از فوتباله، حتی اگه از نظر ما به عمد باشه! و یاد بگیریم ورزشگاه جایی هست برای تماشای فوتبال و لذت بردن از آن نه خالی کردن عقده های درونمون، که البته خیلی از همین عقده ها رو همین دست اندرکاران فوتبال و کمبود امکانات ورزشگاه ها درست میکنند.

2. مسئولین و دست اندرکاران فوتبال مون که بفهمن تمام اشکالات از تماشاگرا نیست، فکر نمیکنم امکانات ورزشگاه های اونها مثل ما باشه... ما به یک بدبختی باید خودمون رو به ورزشگاه برسونیم، به یک بدبختی بلیط تهیه کتیم، ساعت ها زیر آفتاب صبر کنیم تا بازی شروع بشه، بخاطر ترس از دست دادن جا و اینکه صندلی صاحب نداره حتی جرات نکنیم یه دستشویی بریم! و... و همه و همه ی اینها باعث میشه فشاری که روی اعصاب تماشاگرا میاد چند برابر بشه و تموم اینها رو آخر بازی سر بازیکنا و داور و شاید هم بیرون از استادیوم سر تماشاگرای تیم حریف دربیاریم!



پ.ن : چند روزی خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم وبلاگ رو به روز کنم، از تموم دوستانی که توی این مدت سر زدن و به یادم بودن و منتظر به روزرسانی وبلاگ بودن معذرت میخوام...
موضوعات زیادی رو هم از دست دادم، یکی از این موضوع ها همین شاهین نجسی بود که همون بهتر که وقتی روی این موجود به ظاهر انسان نذاشتم... یا حق


سیاستمدار محبوب خبرنگاران در سالهای دور!

1- امروز سر ناهار دو تا از بچه‌هایی که از یک مصاحبه مفصل برگشته بودند، به طور متفاوت از احساسشان نسبت به مصاحبه شونده می‌گفتند؛ یکی از این شخصیت خوشش آمده بود و دیگری برخی اظهاراتش را نپسندیده بود. بقیه هم درباره نظر هر کدام از آن دو نفر واکنشی نشان می‌دادند.

من گفتم: این حق شما و من است که برخی از نظرات یا دیدگاههای سیاسی و حتی غیر سیاسی ایشان و هر شخصیت دیگر را نپسندیم اما اگر این موضوع را منها کنید، دیدار و مصاحبه امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟ هر دو گفتند: بسیار آدم با فرهنگ و شعور و با شخصیتی بود. تا دم در به احترام ما آمد. با سعه صدر به سؤالات و حتی انتقادات ما پاسخ گفت و مسائلی از این دست.

گفتم : همین کافی است. همین که شما از مصاحبه و مصاحبتی راضی بیرون آمده باشید و از برخورد خوب یک رجل سیاسی لذت برده باشید و سعه صدر او را تحسین کنید یعنی همه چیزهای خوبی که یک خبرنگار می خواهد!

2- از میان خاطرات تلخ و شیرین مختلفی که از سالهای حضور در سرویس سیاسی کیهان به یاد دارم، خاطرات مصاحبه‌هایی که با این وزیر سابق داشتم برای دلچسبتر و شیرینتر است.

راستش را بخواهید در کلاسهای مصاحبه هم وقتی به مبحث مطالعه و تحقیق درباره شخص مصاحبه شونده می رسم معمولاً یادی از این شخصیت می کنم و از خاطرات خوب خودم با او نمونه‌هایی را یادآور می‌شوم.

تصویری که از آدمهای متکبر، بی سواد، کم جنبه و بی تحمل، برج عاج نشین و غیره سیاسی داشتم وقتی به «دکتر علی اکبر ولایتی» می رسیدم، کاملاً از ذهن و روحم رخت بر می‌بست و من مشتاقانه برای تمام برنامه های مربوط به حوزه وزارت خارجه سر و دست می شکستم.

3- دکتر ولایتی چند ویژگی مثبت را همزمان داشت:

الف- هم در حوزه تخصصی‌اش ورود کامل داشت و به تمام معنی کلمه یک «دیپلمات» بود. در زمان او بسیاری از اجلاسهای منطقه ای مهم در ایران برگزار می‌شد. به عنوان مثال اجلاسهای صلح تاجیکستان به طور دوره ای در تهران و مسکو برگزار می شد و نمی توان گفت اجلاسهای تهران کم اهمیت تر از مسکو بوده است. دوره مسئولیت ولایتی از معدود دوره‌هایی بود که وزارت خارجه «مستقیماً» و «مستقلاً» بازیگر سیاست خارجی و دیپلماسی کشورمان بوده است.

ب- همان‌طور که گفتم ولایتی از نوادر شخصیتهای سیاسی بود و هست که بهترین رابطه و رفتار را با خبرنگاران داشته است. هر گاه و در هر موقعیتی از وی تقاضای مصاحبه می‌کردیم، با خوشرویی می‌پذیرفت و با سعه صدر به تمام سؤالات ما حتی پرسشهایی که با تعریض و تندی و انتقاد شدید همراه بود پاسخ می‌گفت و از هیچ انتقاد بجا و نابجایی نمی‌رنجید و تا آخرین خبرنگار، سؤال خود را مطرح نمی‌کرد جلسه با خبرنگاران را ترک نمی کرد.

ج- در همین رابطه باید به یکی از ویژگیهای کاملاً اختصاصی وزیر اسبق امور خارجه کشورمان اشاره کنم که منحصر به خود اوست و تا آنجا که سراغ دارم در مورد هیچ وزیر دیگری مصداق و سابقه ندارد و آن جلسات روزهای دوشنبه است که در محل تالار آینه وزارت خارجه یا دفتر وزیر با خبرنگاران حوزه سیاست خارجی برگزار می کرد و به تشریح دقیق و بی پرده اوضاع سیاسی خارجی کشورمان و آخرین اتفاقات مرتبط می‌پرداخت. هر چند این اظهارات باید کاملاً محرمانه باقی می‌ماند اما فایده آن این بود که خبرنگاران نشریات و رادیو و تلویزیون و خبرگزاریها با احاطه کامل به مسائل آشکار و پنهان سیاسی خارجی به تحلیل مسائل می‌نشستند و نوعی موضع واحد در این گونه مسائل صورت می‌بست. فایده دیگر این کار باز هم تقویت رابطه دستگاه دیپلماسی کشورمان و بخصوص شخص وزیر با خبرنگاران و رسانه ها بود و خبرنگاران از اینکه برای اولین بار یک وزیر هر هفته خود - و گاهی به همراه معاون مرتبط با موضوع روز-ش با آنها جلسه تحلیل و بررسی و ارائه اخبار تشکیل می داد، شادمانی بی سابقه ای می یافتند. در این جلسات هم البته شخص وزیر یا معاونان همراهش متکلم وحده نبودند و خبرنگاران هم انتقادات صریح و تند خود را گاه مطرح می کردند و گاه ولایتی با سعه صدر خاصش به همین انتقادات و اعتراضات ترتیب اثر می داد و در حقیقت از خبرنگاران حوزه سیاست خارجی به عنوان نوعی مشاور و همکار بهره می گرفت.

د- معمولاً بخصوص در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بسیاری از مسئولان بلند پایه در معرض در افتادن به وادی فساد مالی - چه خودشان و چه فرزندانشان - قرار داشتند و این اتفاق در دوره های بعدی هم ادامه یافت. ولایتی از معدود مسئولانی بود که علی رغم حضوری بسیار طولانی در این مسئولیت نه خودش و نه فرزندانش به فساد مالی آلوده نشدند و تا امروز در سلامت کامل مالی و اخلاقی باقی مانده اند. به اعتقاد من، بخش اعظمی از این محفوظ ماندن مرهون محبت بی پایان واقعی ولایتی به اهل بیت «ع» است که نمود آن را چندین بار در سال در جلسات روضه خوانی منزلش یا محل کارش مشاهده کرده ایم.



هـ - یکی دیگر از امتیازات دکتر ولایتی، این است که کار در حوزه وزارت امور خارجه باعث نشد که از تخصص اولیه و اصلی‌اش یعنی فوق تخصص کودکان باز بماند. او همواره در طول سال دو روز هفته را در مطبش به مداوای کودکان و نوزادان پرداخته و می‌پردازد و در صحبتهایی که سالها پیش با او داشتم از به روز شدن اطلاعات علمی‌اش در همین حوزه خبر می‌داد.

و - ولایتی علاوه بر حضور در عرصه سیاست خارجی و پزشکی، دارای مطالعات و تحقیقات مفصل، همراه با نظریه پردازیهای بعضاً منحصر به فرد در حوزه تاریخ ایران نیز هست. وی در همین زمینه احتمالاً بیش از ده - دوازده جلد کتاب تألیف کرده است و همگان از تسلط و احاطه او به حوزه تاریخ ایران (بخصوص تاریخ دوران صفوی!) با مصاحبه های تلویزیونی او خبر دارند.

ممکن است این چند گونگی فعالیتهای او در سالهای گذشته و نیز در حال حاضر که به جای وزارت امور خارجه، مسئولیت مشاورت عالی رهبر انقلاب در مسائل سیاسی را دارد، تعجب کنند یا آنها را زیاد بپندارند اما جالب اینجاست که وی، برخلاف برخی از مسئولانی که نه سه کار، که بیست - سی کار دارند، انسان کاملاً منظم و با برنامه ای است و وقت هیچ کاری را به کار دیگر بار نمی کند.

***

این حرفها را من طی کنفرانسی در سر ناهار به دوستان گفتم و البته در اینجا کمی توضیح بیشتر داده‌ام اما این نکات که مطلقاً در آنها هیچ چاپلوسی و تملقی نیست - که سالهاست دکتر را ندیده ام و اصولاً مسئولیتهای وی به گونه ای نیست که انسان را به چاپلوسی او بکشاند! - صرفاً به عنوان ادای دینی به یک رجل سیاسی سالم در جمهوری اسلامی است یاد آور شدم و تأکید می کنم هم در آنزمان که خبرنگار سرویس سیاسی بودم و هم الان که در حوزه دیگری قلم می‌زنم، انتقاداتی را به ولایتی و برخی تصمیمگیریها و اقداماتش داشته و دارم اما بی انصافی است از کسی که در کنار این همه مزایا و نقاط مثبت، اشتباهاتی هم - آن هم از دید ما - داشته و یا دارد، تجلیل نکنیم. آیا باید همه تجلیلها را بگذاریم برای بعد از وقتی که مردی پاک از میان ما می رود؟ و در زمان حیاتش هیچ ذکر خیری از او نکنیم تا مبادا دیگران ما را به تملق متهم کنند و بدین ترتیب حقی ناشناخته باقی بماند؟





پ.ن: هر گونه ارتباط این نوشته با نامزدی احتمالی دکتر ولایتی برای ریاست جمهوری اکیداَ تکذیب می شود. همان طور که نوشتم این نوشته به دنبال یک بحث بر سر میز ناهار با دوستان و برای تجلیل از سلامت مالی و اخلاقی و انضباط کاری یک مسئول سیاسی در جمهوری اسلامی نوشته شده است و بس!


فرهنگ حجاب و عفاف اسلامی چگونه غرب را احاطه کرده است

 از روند گسترش حجاب در غرب به چه اندازه اطلاع دارید؟ آیا اسلام هراسی و قوانین محدود کننده حجاب در غرب، مانع از گسترش این فرهنگ اسلامی در غرب شده است؟ در حجاب اسلامی چه چیزی نهفته است که دشمنان اسلام، آن را به عنوان دشمن درجه یک دمکراسی و مدرنیته در غرب مطرح می‌کنند؟ دلایل زنان تازه مسلمان شده در دفاع از حجاب چیست؟ برای روشن شدن سؤالات فوق با گزارش ویژه مشرق همراه شوید.
به گزارش مشرق، شکوفایی اسلام در غرب نمادهای مختلفی دارد که ازجمله آنها - گسترش حجاب در میان دختران و زنان غیر مسلمانانی که به اسلام روی می‌آورند، آنها به حجاب به عنوان یک عامل مهم در ایجاد امنیت روحی و روانی می‌نگرند، امنیتی که با پدیده برهنگی و بی بند و باری در غرب مورد تهدید قرار گرفته است.

از سوی دیگر، جریان رو به جلوی بیداری اسلامی نه تنها در کشورهای اسلامی و عرب منطقه و آفریقا همچون تونس، لیبی، آذربایجان و ... در احیای سنت‌های اسلامی همچون عفاف و حجاب تأثیرات قابل توجهی داشته است، بلکه سبب توجه دیگر کشورها از جمله کشورهای غربی به خصوص نخبگان علمی این کشورها به سمت فرهنگ اسلامی از جمله حجاب و عفاف شده است.

اگر چه ماجرای روند گسترش حجاب از سال‌ها قبل در غرب اتفاق افتاده است، لکن با توجه به بیداری اسلامی، افزایش پیشرفت کشورهای اسلامی در مسائل مختلف علمی اجتماعی و ...، پیروزی حزب‌الله لبنان در جنگ 33 روزه، افزایش اسلام هراسی، قوانین ضد اسلامی و ... گسترش فرهنگ عفاف حجاب از روند قابل توجهی برخوردار شده است که در این نوشتار به قسمتی از آن اشاره می‌شود.





زن محجبه در غرب

تاریخچه اجمالی حجاب در غرب

شاید معنای حجاب اینگونه که در حال حاضر در عرف اطلاق می‌شود، در قرون گذشته تمدن غرب جایی نداشته باشد، لکن پوشاندن بدن و به خصوص موی سر از بدیهیات تاریخی غرب است[1]؛ بسیاری از زنان مسیحی در قرون گذشته، نه تنها در مراسم مذهبی اعم از دعا و یا رفتن به کلیسا بلکه به غیر از آن در طول زندگی معمول خود نیز از نقاب، پوشیه و یا به لفظ امروزی روسری (VEIL) برای پوشاندن موی سر خود استفاده می‌کردند.[2]



این روند، اگر چه تا قرن هیجدهم، نوزدهم و بیست میلادی ادامه پیدا کرده است، لکن در طول این دوره دستخوش حوادثی نیز شده است؛ بنبار اسناد تاریخی و تصاویر موجود از شکل لباس زنان غربی در این چند قرن، شکل حجاب چندین بار تغییر کرده است به خصوص بعد از دوره رنسانس.



حجاب زن مسیحی در قرن 17 میلادی

به عنوان مثال، پوشیه یا همان روسری در قرن هجدهم تبدیل به کلاه شده است و میان زنان اختلاف بوجود آمده است که آیا باید حجاب موی سر فقط در مواقع دعا و ورود به کلیسا باشد، یا فرقی نمی‌کند در چه وضعیتی باشی و باید در همه حال موی سرت پوشیده باشد.



حجاب زن مسیحی در قرن 19

بعد از آن، در اوایل قرن 20، پوشش زنان تبدیل به کلاهی آویزان شده است که بیشتر در زنان روستایی و زنانی که در کلیسا خدمت می‌کرده‌اند، دیده شده است؛ در قرن نوزدهم میلادی تا اواسط این قرن، کلاه به عنوان یکی از وسایل تجملی در اروپا مورد استفاده زنان قرار می‌گرفته است لکن زنان اروپایی همواره در اماکن عمومی موی سر خود را با کلاه می‌پوشاندند.



آنچه از نظر جامعه شناسان غربی مورد نظر قرار گرفته است، فراموش شدن دلیل اصلی پوشش زنان در مواقع دعا و غیر از آن است، بنبا ر نظر این افراد، دلایل معنوی پشت سر آن وجود داشته است که در حال حاضر فراموش شده است[3].

به هر حال آنچه در دنیای امروز غرب وجود دارد، از آنچه که در تاریخ گذشته تمدن غرب وجود داشته است، فاصله پیدا کرده است.



زنان مسیحی محجبه در حال عبادت

افزایش گرایش زنان به اسلام و حجاب در غرب

اگر چه با توجه با تبیلغات منفی و همه جانبه غرب علیه اسلام و فرهنگ اسلامی، بسیاری از مردان و زنان غربی در ذهن خود، تصویر ترسناک و خطرناکی در ذهن خود ایجاد کرده‌اند، لکن در کنار تمام تبیلغات منفی غرب، روند گرایش و تمایل مردان به خصوص زنان غربی به اسلام و علی الخصوص به مسئله حجاب غیر قابل انکار است[4] به شکلی که بر اساس آمار مختلف، اسلام نسبت به دیگر ادیان در غرب رو به گسترش است و بیش از 150 درصد، افزایش یافته است[5].



پروفسور "مادلین زیلفی" استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه مریلند درباره افزایش رروند تمایل قشر تحصیلکرده زنان در دانشگاه‌های آمریکایی می‌گوید: سرعت این روند مرا کنجکاو کرده است، من بارها این موضوع را در دانشکده دیده‌ام که اسلام به دختران هویت بخشیده است، اکنون دختران مسلمان با انگیزه قویتری در دین اسلام تحقیق می‌کنند و نسبت به اعتقاداتشان جدیت بیشتری دارند.

زیلفی همچنین می‌گوید: حجاب کلمه‌ای است که معنای بسیار دارد، حجاب همیشه در داخل و خارج کشورهای اسلامی نماینده خیلی از چیزها از جمله یک بیانیه سیاسی محکم علیه فساد و بی بند و باری و یک عمل مذهبی عمیق شخصی بوده است؛ این موضوع به اصل اسلام برمی‌گردد؛ قرآن حجاب را در قالب لباس لازم شمرده است.[6]




گسترش حجاب در دانشگاه‌های غربی

گزارش مختصری از مبارزه غرب برای گسترش حجاب در جامعه

پس از حوادث یازده سپتامبر، صدور و تصویب قوانین ضد اسلامی در غرب و گسترش پدیده اسلام فوبیا وارد فاز جدیدی شده است و به دنبال آن حجاب که از ارکان اساسی ایمان زن مسلمان و سمبل عفاف وی محسوب می‌شود، در بعضی از کشورهای غربی با تهدیدها و مشکلات فراوانی روبرو است.



ممنوعیت حجاب در مدارس فرانسه

اولین بار تصویب قانون ممنوعیت حجاب در مدارس فرانسه سر و صدای زیادی ایجاد کرد[7]؛ مسلمانان فرانسه به عنوان بزرگترین جامعه مسلمان اروپا، از سال 2004 به موجب تصویب قانونی از داشتن حجاب در مدارس دولتی منع شدند. به موجب این قانون تحت عنوان طرح"ممنوعیت استفاده از نشانه‌های مذهبی در مدرسه‌های فرانسه"، استفاده از حجاب اسلامی در مدارس فرانسه رسماً غیرقانونی شد. پیش از آن نیز اغلب مدارس فرانسه به سختی به دانش آموزان خود اجازه می‌دادند با پوشش اسلامی در کلاس‌های خود حاضر شوند.[8]



دختر مسلمان فرانسوی

در شرایطی که تبعیت مسلمانان فرانسه از این قانون نشانه موجه بودن آن در نظر مسلمانان نیست، بسیاری از دختران مسلمان به واسطه این ممنوعیت برای تحصیل به کشورهای همسایه فرانسه سفر کرده یا در مدارس خصوصی حاضر می‌شوند تا بتوانند حجاب و هویت دینی خود را حفظ کنند.[9]



تظاهرات علیه ممنوعیت حجاب در فرانسه

طرح قانون ممنوعیت حجاب در آمریکا

طرح ممنوعیت حجاب که برای اولین بار در اروپا و کشور فرانسه اجرا گردید، به سرعت در سطح جهان مثل آمریکا و حتی در کشورهایی مانند ترکیه که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند، رواج یافت.
پیش‌نویس قانون ممنوعیت نمادهای دینی برای معلمان مدارس از جمله داشتن حجاب در ایالت اورگان آمریکا مطرح شده است.[10]



دستگیری مخالفین ممنوعیت حجاب در آمریکا

مجازات زندان برای زنان محجبه در بلژیک

براساس طرح پیشنهادی برخی نمایندگان پارلمان بلژیک، زنان محجبه‌ای که از پوشیه یا نقاب در اماکن عمومی استفاده می‌کنند، مجرم شناخته شده و جریمه نقدی شده یا زندانی می‌شوند.
"کریستین دوفرانیه " عضو مجلس سنای بلژیک و رئیس فراکسیون جنبش اصلاح از ارائه طرحی قانونی به مجلس خبر داد که طبق آن، استفاده از حجاب پوشیه یا نقاب در این کشور جرم محسوب شود.
این نماینده پارلمان بلژیک با اشاره به اینکه پیشنهاد طرح این قانون در چارچوب سلامت عمومی و احترام به ارزش‌های جامعه است، ادعا کرد: باید قانونی وجود داشته باشد که براساس آن هرکس از لباسی که موجب عدم شناخت و تشخیص هویتش در اماکن عمومی شود، مورد پیگرد قانونی قرار گیرد.[11]



تظاهرات زنان محجبه در بلژیک

براساس این قانون قرار است جریمه کسانی که پوشیه استفاده می کنند از 15 تا 25 یورو یا یک تا هفت روز زندان باشد.[12]





ممنوعیت حجاب در سوئیس، چهارمین کشور اروپایی در فرایند مقابله با حجاب

در کنار کشورهایی همچوم فرانسه، بلژیک و هلند در راستای ممنوعیت حجاب، کشور سوئیس نیز قرار می‌گیرد که عنوان چهارمین کشور اروپایی ممنوعیت نقاب و حجاب را به تصویب رساند. پارلمان سوئیس با 101 رای موافق در برابر 77 رای مخالف، نسبت به نداشتن تقاب در اماکن عمومی سوئیس رای داد که این امر باعث آزرده خاطر شدن مسلمانان شد.
این اقدام در زمانی اتخاذ شد که "اسکار فریسینگر" از قانونگذاران حزب راست گرای مردم در سوئیس ممنوعیت نقاب را به پارلمان ارائه داد و مدعی شد: در زمانی که عدم امنیت در خیابانهای ما رشد می کند مردم بیشتری چهره خود را پشت روبنده یا برقع پنهان می کنند باید جلوی نقاب را بگیریم.




اسلام هراسی و مقابله با حجاب، وسیله غرب برای زنده نگه داشتن لیبرال دموکراسی

یکی از علل برخورد غرب با مسلمانان و ایجاد محدودیت برای آنها در این جوامع، تبلیغ خطر مسلمانان و بزرگنمایی آن است؛ بر کسی پوشیده نیست که پس از حوادث خود ساخته یازده سپتامبر و متهم نمودن مسلمانان، محدودیت حقوق اقلیت‌های اسلامی در کشورهای غربی رو به فزونی گذاشت. بخشی از منشأ اسلام هراسی به این دلیل است که وقتی مارکسیسم فرو می‌پاشد غرب باید برای حفظ یکپارچگی خود دشمن فرضی ترسیم کند، این نظریه هانتینگتون که برتری آمریکا در بحران و چالش معنا پیدا می‌کند، به منزله دکترین استمرار قدرت ایالات متحده آمریکا تلقی می‌شود. بنابر این باید پس از خلا رقیب شرقی آن جایگزینی معرفی شود که در این راستا پس از فروپاشی کمونیسم، اسلام را به عنوان دشمن فرضی جایگزین نمودند.






مقایسه میان محدودیت زنان مسلمان و زنان غربی (دانلود)

آنچه زمینه کشته شدن "مروه الشربینی " را در دادگاه درسدن آلمان به وجود آورد، نژادپرستی است که سراسر اروپا و آمریکا را فرا گرفته و در حقیقت علت اصلی اسلام ستیزی در غرب به شمار می‌رود.



شهید مروه الشربینی

گوشه‌ای از سخنان بازیگر و مدل آمریکایی مسلمان شده

"سارا بوکر" هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی در گفتگویی خود را و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می‌کند: من یک دختر آمریکایی هستم که در مرکز این کشور به دینا آمده‌ام و در آنجا زندگی کرده‌ام، من نیز به مانند تمام دختران دیگر، بزرگ شده و رشد کرده‌ام و به مانند آنها، علاقه بسیاری به مادیات و زرق و برق زندگی در شهرهای گران داشتم.

در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی "زندگی پر زرق و برق" هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می‌دهد را انجام می‌دادم؛ براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی "با کلاس" برای خود فراهم کنم.

سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در "جذابیت زنانگی‌ام" پیشرفت می‌کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی‌ام افت می‌کند؛ من برده مد بودم، من گروگان ظاهرم بودم.



سارا بوکر:

من برده مد بودم، من گروگان ظاهرم بودم



به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی‌ام، من در فرار از الکل و مهمانی‌ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می‌بردم. اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.[13]

یازده سپتامبر 2001، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزش‌ها و فرهنگ اسلامی و اعلام شرم آور "جنگ صلیبی جدید" بودم، توجه‌ام به چیزی بنام اسلام، جلب شد؛ تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می‌گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در "چادر"، کتک زنندگان زنان (همسران) و یک دنیا ترور و وحشت.



قبل و بعد از مسلمان شدن

یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه‌ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه‌ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم.

من یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان‌ها و محله‌هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار "شیک" سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره‌ها، و مغازه‌ها همه همان‌ها بودند، اما یک چیز به طرز چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.



خانم سارا بوکر با پوشیه

به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه‌ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می‌پذیرید، می‌گویم که: شما نمی‌دانید که چه چیزی را دارید از دست می‌دهید.[14]



منابع و مآخذ:




[1] - http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=65911

[2] - http://www.scrollpublishing.com/store/head-covering-history.html

[3] - http://www.kingshouse.org/headcovering.htm

[4] - http://www.30-days.net/muslims/statistics/islam-growth/

[5] - http://www.ukbbcnews.com/shocking-statistics-islam-the-fastest-growing-religion-in-the-west.html/islam-vs-others-growth-rate

[6] - http://uzbek.irib.ir/persian/print/4431.html

[7] - http://edition.presstv.ir/detail/88766.html

[8] - http://www.bbc.co.uk/news/world-europe-13031397

[9] - http://www.globalpost.com/dispatch/education/100612/france-education-muslim-girls-headscarves

[10] - http://www.presstv.ir/detail/196865.html

[11] - http://realityviews.blogspot.com/2010/04/belgium-becomes-first-european-nation.html

[12] - http://news.bbc.co.uk/2/hi/europe/8636605.stm

[13] - http://www.islamicity.com/forum/printer_friendly_posts.asp?TID=21862

[14] - http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900923000206