سفر دشت غریبی است نفس تازه کنیم
در شرح یک وظیفه مظاعف
این یادداشت در شهریور ماه 1384 به عنوان سرمقاله شماره 19 ـ ویژه انتخاباتنهم ـ با تیتر”ای جوانان عجم جان من و جان شما” کار شدهبود. اینک به بهانه نزدیک شدن انتخابات ریاستجمهوری پس از چهار سال مرورش میکنیم.
1.
به یکی از دوستان گفتم مقالهای بنویس در مورد پیروزی رقیب آقای احمدینژاد در انتخابات و دلایل شکست شهردار تهران در انتخابات ریاستجمهوری. چنین مقالهای میتوانست سرمقاله یکی از روزنامهها یا مجلات ضدانقلابی در چهارم تیر باشد و میتوانست این طور شروع بشود که: «شکست سنگین اصولگرایان در انتخابات نهم نشان داد که افسانه انقلاب اسلامی به تاریخ پیوسته و جدایی دین از سیاست و حکومت در جامعه در حال گذار ایران امروز وارد مرحله تازهای شده است. ایرانیان دیروز در انتخابی آگاهانه نشان دادند که چگونه قواعد زندگی در جهان مدرن را آموخته و برای رسیدن به قافله جهانی هر مانعی را درهم خواهند شکست. پیام سوم تیر، پیامی است سهمگینتر از پیام دوم خرداد برای همه خاماندیشان متوهمی که نتوانستهاند واقعیت جهان امروز را در یابند و کماکان در خرافات و توهمات ذهنهای عقب مانده شان گرفتارند...»
حالا که آن دوست گرامی فرصت نگارش چنین مقالهای را پیدا نکرده است به نظرم آمد این موضوع را به اقتراح بگذاریم.
روزنامهها و مجلات رقیب، اگر احمدینژاد شکست میخورد چه تیترها و مقالاتی را در شمارههای بعد از سوم تیرشان میگنجاندند؟ و چگونه خاک دین و انقلاب و آرمانگرایی و عدالتخواهی و... را به توبره میکشیدند؟
2.
از جمله جوکهایی که در دوره انتخابات و بعد از آن مد شده است حمله به تحجّر از سوی کسانی است که خود از بزرگترین مدافعان و مروّجان یا قاعدان در برابر تحجّر در ده پانزده ساله گذشته بودهاند.
خوشبختانه موضع سوره نسبت به تحجّر مشخص است و بعید است در چند سال گذشته هیچ مجلهای در فضای مطبوعاتی ایران به اندازه سوره به تحجّر حمله کرده باشد. مشخصا” راجع به نمودهای تحجّر و انجمن حجتیه در سازمان فرهنگی – هنری شهرداری که زیرنظر آقای احمدینژاد اداره میشد صریحا” تذکراتی دادیم و اعتراض کردیم.
صاحب این قلم در هشت، نه سال گذشته در دهها نشست دانشجویی و حوزوی و مسجدی علیه تحجّر و رسوخش در بین خیلی جریانهای مدعی دینداری و انقلابیگری فریاد زده است اما خیلی زور دارد (و زر دارد و تزویر دارد) که اولین پیشگامان آرمانزدایی از دین و حذف عدالتخواهی از قاموس انقلاب امروز عَلَم مبارزه با تحجّر بردارند و فریاد آی دزد! آی دزد! سر دهند.
کار به جایی رسیده است که حتی « کارگزاران » هم ضد تحجّر شدهاند!
یک عمر تلاش کنی که پای عدالت را از دین کوتاه کنی و اسلام را در محدوده مسائل فردی و خصوصی به زنجیر بکشی و بعد به یک باره یاد امام بیفتی و از صحیفه نور کُد بیاوری و راه به راه مصاحبه و سخنرانی و... کنی که ما بیداریم و نمیگذاریم میراث آن امام سفر کرده به دست متحجّرین پایمال شود!
زهازه. حبذّا. آفرین. براوو. هورا.
شما و امام؟! شما و مبارزه با تحجّر؟ اگر شما به میدان مبارزه با تحجّر بیایید میدان به کجا برود؟!
توی خانههای چندصد میلیونی بنشینی و با آخرین مدل موبایلت که دیروز عوض کردهای با فلان دخترک خبرنگار در بروکسل یا لندن یا تهران اینجور اختلاط بفرمایی که: ما به خاطر عشق و ارادتی که به تفکر حضرت امام نورالله مضجّعهالشریف داریم باید نگرانی خودمان را نسبت به ظهور مجدّد تحجّر در جامعه ابراز بنماییم. وبعد آروغ شام هتل هیلتونت را پنهان کنی و اینطور ادامه بدهی که: « ما از حضرت امام قدّس اللهنفسهالزکیه آموختهایم که با تفکر طالبانی...»
ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید؟
از قرار معلوم کار ما از این به بعد مضاعف شده است. از یک طرف باید حواسمان به ریاکارهای نان به نرخ روز خوری باشد که زیر چتر سادهزیستی و شعار عدالتخواهی احمدینژاد دنبال حاکم کردن اسلام مناسکی و متظاهر هستند و از طرف دیگر باید به حساب کسانی برسیم که سالهاست کلمهای در اعتراض به حاکمیت سرمایهداری و اشرافیت بر زبان نراندهاند و هر چه از مفاسد و منکرات و تبعیضها و محرومیتها دیدهاند « مَرّوا کِراماً » فرمودهاند و در برج عاج انزوای تنزّهطلبانه برای مردم شرطهای طاق و جفت برای نزول اجلال دوباره به عرصه سیاست تعیین فرمودهاند و درست یک هفته مانده به سوم تیر یادشان افتاده که ما به غیر از اعتراض به توقیف فلّهای مطبوعات، وظیفه مهم دیگری داشتهایم و آن هم مبارزه با تحجّر و دفاع از تفکر اسلام انقلابی در برابر جماعت متحجّر بوده است. آی مردم به صحنه بیایید که تا موفقیت نوچهها و رفقای ما برای تبدیل جمهوری اسلامی به یکی از اقمار سرمایهداری فقط یک “ یا حسین “ دیگر مانده است!
یکی نیست به حضرات بگوید «شریک دزد و رفیق قافله؟» اول لطف بفرمایید مرزهایتان را با دوستان لیبرال دموکراتتان مشخص کنید و یک سوزن به شتر سرمایهداری که در خانهتان خوابیده است بزنید و بعد جوالدوز را در پهلوی بچه حزباللهیهایی فرو کنید که جوگیر شده و- بهزعم شما – فکر کردهاند احتمالا رایحهای از شهید رجایی به مشامشان رسیدهاست.
در هر صورت هر چه پیشتر میرویم مبارزه ظریفتر میشود. و حواسمان جمع باید باشد که نه مرعوب مخالفان (به ظاهر خط امامی) دولت جدید بشویم ونه شیفته موافقان (به باطن ریاکار و فرصت طلب) دولت جدید.
دولت جدید هم یکی از دهها دولتی است که در جمهوری بنا شده به دست امام خمینی روی کار آمدهاند یا خواهند آمد. خوب کار کند حفظه الله بد کار کند لعنهالله
مگر تعارف داریم؟
3.
“شلاقزنها برمیگردند”، “انتخاب احمدینژاد یا انتحار سیاسی”، “موتورسوارها برمیگردند”و ... . اینها و چندین تیتر مشابه دیگر مربوط است به ویژهنامه انتخاباتی یکی از نشریات که اتفاقا مدیر مسئولش از دوستان سابق ماست. و اتفاقا” آن دوست سابق الآن نماینده مجلس است. واتفاقا” آن دوست سابق خودش یکی از موتورسوارهاست! و اتفاقا” روی بیحجابها نه شلاق که کُلت میکشید! (نشانی؟ پارک ملت، سال 1371، بعد از نماز جماعت وسط پارک) این دوست عزیز که اخیرا” خیلی طرفدار اعتدال و توسعه شدهاست و بهمدد اعتدال، خیلی خوب هم توسعه پیدا کرده است مسئول ستاد انتخاباتی رقیب آقای احمدینژاد در یکی از استانها بود. و جالب اینکه در همان ایامی که آن ویژهنامه به مدیر مسئولیاش منتشر میشد توی مجلس یقهدرانی میکرد که « آقا کشتند! آقا بردند! آقا چقدر تخریب! آقای وزیر اطلاعات چرا جلوی تخریب سرمایههای... را نمیگیری؟ آی دزد! آی دزد!...» تا اینجایش جالب بود؟ جالبترش را هم بشنوید.
دو روز بعد از انتخابات روزنامهها از قول همین عزیز دل برادر تیتر کرده بودند: “باید رقابتها را به رفاقت تبدیل کنیم”!
جالبتر اینکه همین رفیق عزیز چند روز پیش با عکس شش در چهار رفته روی جلد نشریه پرتو اُرگان عاشقان آقای احمدینژاد با عنوان “ گفتگوی اختصاصی پرتو با آقای دکتر....”
التفات فرمودید؟
هر چقدر بنده دلم میخواهد یک سرمقاله سنگین و وزین بنویسم ولی نمیدانم چرا سوژهها اینقدر به طنز میل میکنند؟ انگار میگویند:
“به قلمتان دست نزنید مسخرگی در خود واقعیت است.”
الغرض بیشتر از مائده مهمان دیدیم
رمه آنقدر ندیدیم که چوپان دیدیم
4.
نمیدانم داستان “پسانداز” سید مهدی شجاعی را خواندهاید یا نه؟ سال 69 چاپ شده و ربطی به مسایل اخیر ندارد ولی این روزها نمیدانم چرا دایم توی ذهنم است. داستان از یکی از خواستگاریهای اول انقلاب شروع میشود که عروس و داماد بر سر میزان زهد و سادهزیستی دعوایشان میشود و عروس خانم معتقد است باید یک چادر زد توی بیابان و کَفَش را هم روزنامه پهن کرد و همانجا زندگی کرد و به هیچ چیز” کمتر از این “ قانع نمیشود.
بالاخره وصلت سر میگیرد ولی از بخت بد داماد بیچاره، بد میآورد و یک خانه یک خوابه گیرش میآید و میماند که چطور به عروس خانم اطلاع بدهد که از معیارهای سادهزیستی عدول کرده و... اما عروس خانم با کمال بزرگواری میپذیرد که زندگی در چنین سرپناهی را تحمّل کند تا بعدا” امکانات سادهزیستی فراهم بشود و... .
دردسرتان ندهم این بزرگواریهای عروس خانم آنقدر ادامه پیدا میکند که حاضر میشود حتی زندگی در یک خانه سه خوابه با مبلمان فلان و اثاثیه بهمان را تحمّل کند و دست آخر داماد بیچاره را که تحمّل این همه تحمّل خانم را ندارد مجبور به طلاق میکند.
حالا حکایت ملت است و دولت جدید.
دولت جدید با کرشمه سادهزیستی دل مردم را برده است ولی از همین حالا میشود بوی طوفان را شنید. طوفان توجیه در راه است.
“چه کار میشود کرد آقا؟ ما که به یک پیکان راضی هستیم. اگر نبود احساس وظیفه نسبت به تسریع در انجام مطالبات مردم، حتی حاضر بودیم فولکس هم سوار بشویم. ولی چه میشود کرد؟ مجبوریم به خاطر مردم این بنزها و ... را تحمّل کنیم. اصلا” به خاطر مردم بدتر از اینهایش را هم حاضریم تحمّل کنیم.”
در برابر این طوفان لااقل چند تا فوت بکنیم که ماجرای طلاق انشاءالله تکرار نشود.
5.
نعمت بزرگی روی آورده است و هر نعمتی یا زمینهای است برای زیادت – به شرط شکر – و یا مقدّمهای بر عذابی شدید – در صورت کفران . امیدهای بسیاری در دلها زنده شده است. فضای جدیدی میتواند شکل بگیرد. رایحه طیبهای میتواند به مشام برسد. آن مهرورزی که رئیسجمهور منتخب بعد از عدالتخواهی اصلش دانسته و به آن فراخوانده است لازمه تحقق چنین فضایی است. مهر ورزیدن با همه. همه ایرانیان. حتی جهانیان. مهر ورزیدن با کودکانی که حسرت هر آنچه تلویزیون جمهوری اسلامی تبلیغ میکند بر دلشان میماند، مهر ورزیدن با پدرانی که زیر بار فقر و شرم فرسوده میشوند، مهر ورزیدن با دخترانی که فریاد خودسوزیشان در هیاهوی بانوی صلح نوبل گم میشود، مهر ورزیدن با مادرانی که شهروندان درجه n ام جامعه مدنیاند و خواستههای میلیونها نفرشان به اندازه یک دختر آقازاده برای دوچرخهسواری در چیتگر هم جدی گرفته نمیشود، مهرورزی با همه آنها که برای حفظ انگشتر عقیقمان از ترس نگاهشان به رکوعهای گرم و قنوتهای داغ گریختیم، مهرورزی با همه مسکینان و یتیمان و اسیرانی که به بهانه مشغولیت به ختمانعام یا زیارت عاشورا، در خانه را به رویشان نگشودیم. مهرورزی با همه انسانها. حتی آنها که دوست و شریک و رفیق و همسایه و... نیستند.
و از دل چنین مهری است که چنان قهری میجوشدکه:” والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته “. مهر فاطمی و علوی.
هرزه هر بته که رویید به داسش بندیم
گرد خود هرکه بچرخد به خراسش بندیم
سفر دشت غریبی است نفس تازه کنیم
آخرین جنگ صلیبی است نفس تازه کنیم
زخم وامانده خصم است و نمکدان شما
“ای جوانان عجم جان من و جان شما “
این یادداشت در شهریور ماه 1384 به عنوان سرمقاله شماره 19 ـ ویژه انتخاباتنهم ـ با تیتر”ای جوانان عجم جان من و جان شما” کار شدهبود. اینک به بهانه نزدیک شدن انتخابات ریاستجمهوری پس از چهار سال مرورش میکنیم.
1.
به یکی از دوستان گفتم مقالهای بنویس در مورد پیروزی رقیب آقای احمدینژاد در انتخابات و دلایل شکست شهردار تهران در انتخابات ریاست جمهوری. چنین مقالهای میتوانست سرمقاله یکی از روزنامهها یا مجلات ضدانقلابی در چهارم تیر باشد و میتوانست این طور شروع بشود که: «شکست سنگین اصولگرایان در انتخابات نهم نشان داد که افسانه انقلاب اسلامی به تاریخ پیوسته و جدایی دین از سیاست و حکومت در جامعه در حال گذار ایران امروز وارد مرحله تازهای شده است. ایرانیان دیروز در انتخابی آگاهانه نشان دادند که چگونه قواعد زندگی در جهان مدرن را آموخته و برای رسیدن به قافله جهانی هر مانعی را درهم خواهند شکست. پیام سوم تیر، پیامی است سهمگینتر از پیام دوم خرداد برای همه خاماندیشان متوهمی که نتوانستهاند واقعیت جهان امروز را در یابند و کماکان در خرافات و توهمات ذهنهای عقب مانده شان گرفتارند...»
حالا که آن دوست گرامی فرصت نگارش چنین مقالهای را پیدا نکرده است به نظرم آمد این موضوع را به اقتراح بگذاریم.
روزنامهها و مجلات رقیب، اگر احمدینژاد شکست میخورد چه تیترها و مقالاتی را در شمارههای بعد از سوم تیرشان میگنجاندند؟ و چگونه خاک دین و انقلاب و آرمانگرایی و عدالتخواهی و... را به توبره میکشیدند؟
2.
از جمله جوکهایی که در دوره انتخابات و بعد از آن مد شده است حمله به تحجّر از سوی کسانی است که خود از بزرگترین مدافعان و مروّجان یا قاعدان در برابر تحجّر در ده پانزده ساله گذشته بودهاند.
خوشبختانه موضع سوره نسبت به تحجّر مشخص است و بعید است در چند سال گذشته هیچ مجلهای در فضای مطبوعاتی ایران به اندازه سوره به تحجّر حمله کرده باشد. مشخصا” راجع به نمودهای تحجّر و انجمن حجتیه در سازمان فرهنگی – هنری شهرداری که زیرنظر آقای احمدینژاد اداره میشد صریحا” تذکراتی دادیم و اعتراض کردیم.
صاحب این قلم در هشت، نه سال گذشته در دهها نشست دانشجویی و حوزوی و مسجدی علیه تحجّر و رسوخش در بین خیلی جریانهای مدعی دینداری و انقلابیگری فریاد زده است اما خیلی زور دارد (و زر دارد و تزویر دارد) که اولین پیشگامان آرمانزدایی از دین و حذف عدالتخواهی از قاموس انقلاب امروز عَلَم مبارزه با تحجّر بردارند و فریاد آی دزد! آی دزد! سر دهند.
کار به جایی رسیده است که حتی « کارگزاران » هم ضد تحجّر شدهاند!
یک عمر تلاش کنی که پای عدالت را از دین کوتاه کنی و اسلام را در محدوده مسائل فردی و خصوصی به زنجیر بکشی و بعد به یک باره یاد امام بیفتی و از صحیفه نور کُد بیاوری و راه به راه مصاحبه و سخنرانی و... کنی که ما بیداریم و نمیگذاریم میراث آن امام سفر کرده به دست متحجّرین پایمال شود!
زهازه. حبذّا. آفرین. براوو. هورا.
شما و امام؟! شما و مبارزه با تحجّر؟ اگر شما به میدان مبارزه با تحجّر بیایید میدان به کجا برود؟!
توی خانههای چندصد میلیونی بنشینی و با آخرین مدل موبایلت که دیروز عوض کردهای با فلان دخترک خبرنگار در بروکسل یا لندن یا تهران اینجور اختلاط بفرمایی که: ما به خاطر عشق و ارادتی که به تفکر حضرت امام نورالله مضجّعهالشریف داریم باید نگرانی خودمان را نسبت به ظهور مجدّد تحجّر در جامعه ابراز بنماییم. وبعد آروغ شام هتل هیلتونت را پنهان کنی و اینطور ادامه بدهی که: « ما از حضرت امام قدّس اللهنفسهالزکیه آموختهایم که با تفکر طالبانی...»
ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید؟
از قرار معلوم کار ما از این به بعد مضاعف شده است. از یک طرف باید حواسمان به ریاکارهای نان به نرخ روز خوری باشد که زیر چتر سادهزیستی و شعار عدالتخواهی احمدینژاد دنبال حاکم کردن اسلام مناسکی و متظاهر هستند و از طرف دیگر باید به حساب کسانی برسیم که سالهاست کلمهای در اعتراض به حاکمیت سرمایهداری و اشرافیت بر زبان نراندهاند و هر چه از مفاسد و منکرات و تبعیضها و محرومیتها دیدهاند « مَرّوا کِراماً » فرمودهاند و در برج عاج انزوای تنزّهطلبانه برای مردم شرطهای طاق و جفت برای نزول اجلال دوباره به عرصه سیاست تعیین فرمودهاند و درست یک هفته مانده به سوم تیر یادشان افتاده که ما به غیر از اعتراض به توقیف فلّهای مطبوعات، وظیفه مهم دیگری داشتهایم و آن هم مبارزه با تحجّر و دفاع از تفکر اسلام انقلابی در برابر جماعت متحجّر بوده است. آی مردم به صحنه بیایید که تا موفقیت نوچهها و رفقای ما برای تبدیل جمهوری اسلامی به یکی از اقمار سرمایهداری فقط یک “ یا حسین “ دیگر مانده است!
یکی نیست به حضرات بگوید «شریک دزد و رفیق قافله؟» اول لطف بفرمایید مرزهایتان را با دوستان لیبرال دموکراتتان مشخص کنید و یک سوزن به شتر سرمایهداری که در خانهتان خوابیده است بزنید و بعد جوالدوز را در پهلوی بچه حزباللهیهایی فرو کنید که جوگیر شده و- بهزعم شما – فکر کردهاند احتمالا رایحهای از شهید رجایی به مشامشان رسیدهاست.
در هر صورت هر چه پیشتر میرویم مبارزه ظریفتر میشود. و حواسمان جمع باید باشد که نه مرعوب مخالفان (به ظاهر خط امامی) دولت جدید بشویم ونه شیفته موافقان (به باطن ریاکار و فرصت طلب) دولت جدید.
دولت جدید هم یکی از دهها دولتی است که در جمهوری بنا شده به دست امام خمینی روی کار آمدهاند یا خواهند آمد. خوب کار کند حفظه الله بد کار کند لعنهالله
مگر تعارف داریم؟
3.
“شلاقزنها برمیگردند”، “انتخاب احمدینژاد یا انتحار سیاسی”، “موتورسوارها برمیگردند”و ... . اینها و چندین تیتر مشابه دیگر مربوط است به ویژهنامه انتخاباتی یکی از نشریات که اتفاقا مدیر مسئولش از دوستان سابق ماست. و اتفاقا” آن دوست سابق الآن نماینده مجلس است. واتفاقا” آن دوست سابق خودش یکی از موتورسوارهاست! و اتفاقا” روی بیحجابها نه شلاق که کُلت میکشید! (نشانی؟ پارک ملت، سال 1371، بعد از نماز جماعت وسط پارک) این دوست عزیز که اخیرا” خیلی طرفدار اعتدال و توسعه شدهاست و بهمدد اعتدال، خیلی خوب هم توسعه پیدا کرده است مسئول ستاد انتخاباتی رقیب آقای احمدینژاد در یکی از استانها بود. و جالب اینکه در همان ایامی که آن ویژهنامه به مدیر مسئولیاش منتشر میشد توی مجلس یقهدرانی میکرد که « آقا کشتند! آقا بردند! آقا چقدر تخریب! آقای وزیر اطلاعات چرا جلوی تخریب سرمایههای... را نمیگیری؟ آی دزد! آی دزد!...» تا اینجایش جالب بود؟ جالبترش را هم بشنوید.
دو روز بعد از انتخابات روزنامهها از قول همین عزیز دل برادر تیتر کرده بودند: “باید رقابتها را به رفاقت تبدیل کنیم”!
جالبتر اینکه همین رفیق عزیز چند روز پیش با عکس شش در چهار رفته روی جلد نشریه پرتو اُرگان عاشقان آقای احمدینژاد با عنوان “ گفتگوی اختصاصی پرتو با آقای دکتر....”
التفات فرمودید؟
هر چقدر بنده دلم میخواهد یک سرمقاله سنگین و وزین بنویسم ولی نمیدانم چرا سوژهها اینقدر به طنز میل میکنند؟ انگار میگویند:
“به قلمتان دست نزنید مسخرگی در خود واقعیت است.”
الغرض بیشتر از مائده مهمان دیدیم
رمه آنقدر ندیدیم که چوپان دیدیم
4.
نمیدانم داستان “پسانداز” سید مهدی شجاعی را خواندهاید یا نه؟ سال 69 چاپ شده و ربطی به مسایل اخیر ندارد ولی این روزها نمیدانم چرا دایم توی ذهنم است. داستان از یکی از خواستگاریهای اول انقلاب شروع میشود که عروس و داماد بر سر میزان زهد و سادهزیستی دعوایشان میشود و عروس خانم معتقد است باید یک چادر زد توی بیابان و کَفَش را هم روزنامه پهن کرد و همانجا زندگی کرد و به هیچ چیز” کمتر از این “ قانع نمیشود.
بالاخره وصلت سر میگیرد ولی از بخت بد داماد بیچاره، بد میآورد و یک خانه یک خوابه گیرش میآید و میماند که چطور به عروس خانم اطلاع بدهد که از معیارهای سادهزیستی عدول کرده و... اما عروس خانم با کمال بزرگواری میپذیرد که زندگی در چنین سرپناهی را تحمّل کند تا بعدا” امکانات سادهزیستی فراهم بشود و... .
دردسرتان ندهم این بزرگواریهای عروس خانم آنقدر ادامه پیدا میکند که حاضر میشود حتی زندگی در یک خانه سه خوابه با مبلمان فلان و اثاثیه بهمان را تحمّل کند و دست آخر داماد بیچاره را که تحمّل این همه تحمّل خانم را ندارد مجبور به طلاق میکند.
حالا حکایت ملت است و دولت جدید.
دولت جدید با کرشمه سادهزیستی دل مردم را برده است ولی از همین حالا میشود بوی طوفان را شنید. طوفان توجیه در راه است.
“چه کار میشود کرد آقا؟ ما که به یک پیکان راضی هستیم. اگر نبود احساس وظیفه نسبت به تسریع در انجام مطالبات مردم، حتی حاضر بودیم فولکس هم سوار بشویم. ولی چه میشود کرد؟ مجبوریم به خاطر مردم این بنزها و ... را تحمّل کنیم. اصلا” به خاطر مردم بدتر از اینهایش را هم حاضریم تحمّل کنیم.”
در برابر این طوفان لااقل چند تا فوت بکنیم که ماجرای طلاق انشاءالله تکرار نشود.
5.
نعمت بزرگی روی آورده است و هر نعمتی یا زمینهای است برای زیادت – به شرط شکر – و یا مقدّمهای بر عذابی شدید – در صورت کفران . امیدهای بسیاری در دلها زنده شده است. فضای جدیدی میتواند شکل بگیرد. رایحه طیبهای میتواند به مشام برسد. آن مهرورزی که رئیسجمهور منتخب بعد از عدالتخواهی اصلش دانسته و به آن فراخوانده است لازمه تحقق چنین فضایی است. مهر ورزیدن با همه. همه ایرانیان. حتی جهانیان. مهر ورزیدن با کودکانی که حسرت هر آنچه تلویزیون جمهوری اسلامی تبلیغ میکند بر دلشان میماند، مهر ورزیدن با پدرانی که زیر بار فقر و شرم فرسوده میشوند، مهر ورزیدن با دخترانی که فریاد خودسوزیشان در هیاهوی بانوی صلح نوبل گم میشود، مهر ورزیدن با مادرانی که شهروندان درجه n ام جامعه مدنیاند و خواستههای میلیونها نفرشان به اندازه یک دختر آقازاده برای دوچرخهسواری در چیتگر هم جدی گرفته نمیشود، مهرورزی با همه آنها که برای حفظ انگشتر عقیقمان از ترس نگاهشان به رکوعهای گرم و قنوتهای داغ گریختیم، مهرورزی با همه مسکینان و یتیمان و اسیرانی که به بهانه مشغولیت به ختمانعام یا زیارت عاشورا، در خانه را به رویشان نگشودیم. مهرورزی با همه انسانها. حتی آنها که دوست و شریک و رفیق و همسایه و... نیستند.
و از دل چنین مهری است که چنان قهری میجوشدکه:” والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته “. مهر فاطمی و علوی.
هرزه هر بته که رویید به داسش بندیم
گرد خود هرکه بچرخد به خراسش بندیم
سفر دشت غریبی است نفس تازه کنیم
آخرین جنگ صلیبی است نفس تازه کنیم
زخم وامانده خصم است و نمکدان شما
“ای جوانان عجم جان من و جان شما “