سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیا هر منتقدی باید راهکار ارائه کند؟

وضعیت نقد در کشور ما اسفبار است. هم به لحاظ نقادان و هم به لحاظ نقدشوندگان. اینان فقط می خواهند حرف بزنند و آنان فقط می خواهند دفاع کنند. انگار این یک جنگ است که هرکس کوتاه بیاید و چیزی را بپذیرد “ناک اوت” شده و از صفحه ی روزگار حذف می شود.

تعارفات و ظواهر را که رها کنیم در واقع نه نقدشوندگان اعتقاد دارند که نقد باعث پیشرفت خواهد شد و نه نقادان می خواهند بپذیرند که نقد اصول و روشی دارد. هر کس این وسط می خواهد حرف خودش را به کرسی بنشاند و همدیگر را دو گروه متخاصم فرض می کنند نه دو همکار!

به نظرِ من نقد هرجور هم که باشد _ البته اگر آغشته به دروغ نشود _ باز مفید است و باید تقویت شود. نباید زیاد به منتقدان گیر داد چون اگر نقد نباشد قطعاً پیشرفتی هم نخواهد بود. یعنی می خواهم بگویم حرفِ زیادی روی نقادان ندارم.


شهروند خبرنگار

برعکس اما؛ نقدشوندگان در ایران یعنی کسانی که مسولیتِ تولید، توزیع، اداره یا ایجاد خدمت یا وظیفه ای را بر عهده دارند به شدت باید به اصلاح واکنش خود نسبت به نقد بپردازند. چرا که معمولا واکنش به نقد در ایران به چند صورت است:

کلاً بی خیالش: گروهی کار خود را انجام می دهند بی خیال نقد و نقادی. یعنی هیچ گوش شنوایی ندارند و خود را مصون از نقد می دانند. سر خود را انداخته اند پایین، عین آن حیوانِ مقدس در هند جلو می روند.

بزن زیرش: گروهی نقد را می شنوند و به آن واکنش نشان می دهند. ولی به این صورت که کلاً منکر هرگونه مشکل می شوند!

بزن تو دهنش: گروهی نقد را می شنوند، منکرِ مشکلات هم نمی شوند اما در واکنش بجای پذیرشِ مشکل یا پاسخ منطقی به آن، به هم فیها خالدون شخصیتِ منتقد رفته و شخصیت او را تخریب می کنند. که تو کی باشی که منو نقد کنی؟

و اما جدیدترین روش با روکشِ منطق!: گروهی نقد را می شنوند، زیرش نمی زنند، توی دهن ش هم نمی زنند بلکه فقط یک جمله به کار می برند “ما اشکالات را قبول داریم اما اگر راست می گویید بجای نق زدن راهکار پیشنهاد بدهید!”.

به نظرم این خطرناک ترین روشِ مواجه با نقد است. این یعنی از اساس عدم اعتقاد به نقد. یعنی خفه کردن منتقد با بهانه ای زیبا. این یعنی نفهمیدنِ کارِ منتقد. این یعنی بدتر از “تو که یه عکس با شورت ورزشی نداری چرا درباره ی فوتبال حرف می زنی؟”. راهکار و طرح جایگزین پیشنهاد بدهید یعنی کَل کَل کردن و منتقد را حریف فرض کردن و توپ را در زمین حریف انداختن.

ببینید؛ در فضای مجازی مثلآً منِ وبلاگ نویس دارم در جامعه زندگی می کنم. سرِ کار می روم. درس می خوانم. رفت و آمد دارم. مناسبت های تقویمی را می بینم. اخبار را می شنوم و…؛ به طور کلی با چشم می بینم و با گوش می شنوم. در مواجه با این شنیده ها و دیده ها گاهی چیزی به ذهنم می رسد که در موافقت یا مخالفت با آن، مطلبی بیان می کنم. ادعا هم ندارم که حرفم قطعاً درست است. بلکه صرفاً چیزی را گفته ام که یا درست است و به درد می خورد یا خیر.

اگر درست است که برای جامعه مفید بوده ام اگر هم غلط است مسئول محترم می تواند به فراخورِ اهمیتِ منتقد پاسخی بدهد و آنرا توجیه کند یا از کنار آن بی تفاوت رد شود. پس در واقع حتی اگر نقد وارد هم نبوده باشد لااقل فضایی را به وجود آورده تا نقدشونده ضمن پاسخ به منتقد، درستی کار خودش را بیشتر به رخ بکشاند.

این وسط من نمی فهمم چه معنی دارد در پاسخ به منتقد کسی بگوید بیا راهکار و طرح جایگزین ارائه کن!؟ مگر منتقد الزاماً متخصص در آن موضوعِ خاص است؟ مگر منتقد حتماً شغلش مرتبط با آن موضوع است؟ مگر در سازمان مربوطه همینجوری کشکی طرح صادر می شود که حالا از کسانی که صرفاً در خیابان راه رفته اند و با چشم زشتی های یک طرح را دیده اند درخواست می شود طرح جایگزین ارائه کنند؟ مگر منتقد آمار و اطلاعات دقیق و اشراف به امکانات نیرو دارد تا بتواند راهکار ارائه کند؟

وبلاگ نویس، روزنامه نگار و شهروند خبرنگار، مفت و مجانی چشم و گوش جامعه هستند. از زوایایی مختلف به یک موضوع نگاه می کنند. کارشان فقط نگاه کردن و توصیف زاویه ای است که به ذهنشان می رسد. حالا اگر پیشنهادی هم بود بیان می کنند اما اصل کار همین نگاه کردن است و بیان مشکلات، تا مسولان با جمع بندی این زوایا بتواند یک نگاه جامع داشته باشند یا در صورتِ امکان با تشریحِ بیشتر، منتقدان را توجیه کند تا بپذیرند فلان طرح لازم و ضروری است. از آن سو اما کارِ منتقد در مرحله ی اول فقط همین نگاه کردن است. فقط نگاه کردن و توصیف صادقانه ی زاویه ی نگاه. کارِ منتقد طرح جایگزین پیشنهاد دادن نیست! چون تا آنجایی که من می فهمم طرح جایگزین پیشنهاد دادن نیاز به هزار و یک لوازم دارد.

یک نکته ی حقوقی: فکر می کنم وقتی کسی می گوید طرح جایگزین پیشنهاد بدهید در واقع به طور ضمنی پذیرفته که طرحِ در حال اجرا مشکل دارد. درست؟ پس بنابراین پیشنهاد می کنم قبل از هرچیز طرحِ مشکل داری که پذیرفته شده مشکل دارد، متوقف شود!


یورو ، بهانه ای برای نمایش فوتبال غیر حرفه ای!

چند شبی هست که مسابقات بورو هر شب از صدا و سیما پخش میشه، نمیدونم این همه شور و هیجان برای چیست؟! واقعا اینها واسه چی به ورزشگاه میرن؟! احساس میکنم فوتبال اروپا فقط اسم حرفه ای رو به دوش میکشه و هواداراشون هیچی از فوتبال نمی فهمند!


فوتبال هم فقط فوتبال ایرانی...
تا دقیقه 80 که برنده ایم همه جوره حمایت میکنیم و دقیقه 90 که تیممون رو بازنده میبینیم همه جوره توهین! فلانی باید برقصه... توپ تانک فشفشه... حیا کن ، رها کن... و قسمت زیبا و اکشن اون شکستن و پرتاب صندلی ها... نمیدونم برنامه 90 اروپایی ها چی رو میخواد سوژه کنه؟!

آخه مسخره ها، تیمتون 4 تا 4 تا میخوره واسش دست میزنید؟! اینجور وقت ها باید بگین : بی غیرتا حیا کنید ، تیم ملی رو رها کنید !

حالا شما هیچی... من نمیدونم اون هوادارای دو تا کشور میزبان چرا نمی فهمن؟! آخه زشت نیست تیم هاتون توی کشور خودتون بازی کنن و همون مرحله اول حذف بشن؟! خجالت نمیکشین؟! واقعا با چه رویی آخر بازی تشویقشون میکنین؟! خیلی بی غیرتین !

آهای لهستانی ها ! واقعا واسه تک تک شماها متاسفم که چیزی از فوتبال نمیدونین و به ورزشگاه میرین! داور گل صحیح شما رو قبول نمیکنه و همین جوری ساکت نشستید؟! ما توی فوتبال خودمون کمک داور اگه از اون فاصله همچین کاری بکنه تموم اعضای خانوادش رو میاریم جلوی چشمش! اونوقت شما داور خط تون از دو قدمی دروازه گل صحیحتون رو قبول نمیکنه هیچی نمیگین و ادعای حرفه ای گری هم دارین؟! اصلا واضح بود که داور رو خریدن! من از میلیون ها کیلومتر گل صحیح شما رو دیدم ، اون وقت مگه میشه اون داور از دو قدمی دروازه گل شما رو نبینه!

اگه یک ذره ، فقط یک ذره عرق ملی داشتین، اول حسابی از خجالت داور در میومدین! بعد ادلار هاتون رو در می آوردین و نشون داور میدادین، مثلا میگفتین داور بیا پول بگیر ! یا حالا خارجکی ترش میشد کام آن داور گت مانی ! مرحله بعدی پس از پایان بازی هست، (البته در صورتی که داور بازی رو نیمه تمام نکنه و 2 امتیاز ازتون کم نشه) اون موقع وقت شکستن صندلی ها و پرتاب اونها به سمت سر و کله ی داوره! و مرحله ی آخر که میتونه درس عبرتی باشه واسه بقیه داورا، تعقیب داور هست تا اولین پمپ بنزین، و کتک زدن اون در پمپ بنزین!

بگذریم... امیدوارم هر چه زود تر لیگ خودمون شروع بشه ، دیگه خسته شدیم از این فوتبال های مسخره ی یورو !

یک کلام حرف حساب : براستی تنها فرق ما و اونها اینه که اونها به معنای واقعی "هوادارن" و ما به معنی واقعی "تماشاگر" ، اونها میرن تا از تیم شون تا آخر و با هر نتیجه ای حمایت کنند و ما میریم تا فقط فوتبال تیم به ظاهر محبوب مون رو تماشا کنیم... فرق هوادار با تماشاگر اینه که هوادار هم در بردها و هم در باخت ها حامی تیمش هست اما تماشاگر در بردها حامی و در باخت ها... چی بگم، خودتون میدونین...

امیدوارم دیدن این بازی ها توجه 2 گروه رو جلب کنه :

1. ما تماشاگرا که یاد بگیریم هوادار باشیم و تیم مون رو چه در بردها و چه در باخت ها تشویق کنیم و بپذیریم که اشتباه داوری هم جزئی از فوتباله، حتی اگه از نظر ما به عمد باشه! و یاد بگیریم ورزشگاه جایی هست برای تماشای فوتبال و لذت بردن از آن نه خالی کردن عقده های درونمون، که البته خیلی از همین عقده ها رو همین دست اندرکاران فوتبال و کمبود امکانات ورزشگاه ها درست میکنند.

2. مسئولین و دست اندرکاران فوتبال مون که بفهمن تمام اشکالات از تماشاگرا نیست، فکر نمیکنم امکانات ورزشگاه های اونها مثل ما باشه... ما به یک بدبختی باید خودمون رو به ورزشگاه برسونیم، به یک بدبختی بلیط تهیه کتیم، ساعت ها زیر آفتاب صبر کنیم تا بازی شروع بشه، بخاطر ترس از دست دادن جا و اینکه صندلی صاحب نداره حتی جرات نکنیم یه دستشویی بریم! و... و همه و همه ی اینها باعث میشه فشاری که روی اعصاب تماشاگرا میاد چند برابر بشه و تموم اینها رو آخر بازی سر بازیکنا و داور و شاید هم بیرون از استادیوم سر تماشاگرای تیم حریف دربیاریم!



پ.ن : چند روزی خیلی سرم شلوغ بود و نتونستم وبلاگ رو به روز کنم، از تموم دوستانی که توی این مدت سر زدن و به یادم بودن و منتظر به روزرسانی وبلاگ بودن معذرت میخوام...
موضوعات زیادی رو هم از دست دادم، یکی از این موضوع ها همین شاهین نجسی بود که همون بهتر که وقتی روی این موجود به ظاهر انسان نذاشتم... یا حق


فهمیده ام حسین همه اش فرق میکند ....

اصلا حسین جنس غمش فرق می‌کند
این راه عشق، پیچ و خمش فرق می‌کند

اینجا گدا همیشه طلبکار می‌شود
اینجا که آمدی کرمش فرق می‌کند

شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده محتشمش فرق می‌کند

صد مرده زنده می‌شود از ذکر یا حسین
عیســــای خانواده دمش فرق مــی‌کند

از نـــوع ویــــژگی دعـــا زیر قبـــــــه‌اش
معلوم می‌شود حرمش فرق می‌کند

تنها نه اینکه جنس غمش، جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق می‌کند

با پای نیزه روی زمیـــــن راه می‌رود
خورشید کاروان قدمش فرق می‌کند


من از "حسیـــــــــنُ منّی" پیغمبر خدا
فهمیده‌ام حسین همه‌اش فرق می‌کند

علی زمانیان


خدایا

خدایا تو را شکر می کنم که شیعیان را با اسلحه شهادت مجهز کردی که علیه طاغوتها وستمگران وتجاوزگران قیام کنند و با خون سرخ خود ، ذلت هزار ساله را از دامن تشیع پاک کنند و ارزش و اهمیت شهادت را در معرکه حیات بفهمند و با ایمان خدایی و اراده آهنین، خود را از لجنزار اسارت جسدی و روحی نجات بخشند. علی وار زندگی کنند و در راه سرخ حسین علیه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستین تشیع را که قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره کسب کنند.(شهید دکتر مصطفی چمران)


سیاستمدار محبوب خبرنگاران در سالهای دور!

1- امروز سر ناهار دو تا از بچه‌هایی که از یک مصاحبه مفصل برگشته بودند، به طور متفاوت از احساسشان نسبت به مصاحبه شونده می‌گفتند؛ یکی از این شخصیت خوشش آمده بود و دیگری برخی اظهاراتش را نپسندیده بود. بقیه هم درباره نظر هر کدام از آن دو نفر واکنشی نشان می‌دادند.

من گفتم: این حق شما و من است که برخی از نظرات یا دیدگاههای سیاسی و حتی غیر سیاسی ایشان و هر شخصیت دیگر را نپسندیم اما اگر این موضوع را منها کنید، دیدار و مصاحبه امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟ هر دو گفتند: بسیار آدم با فرهنگ و شعور و با شخصیتی بود. تا دم در به احترام ما آمد. با سعه صدر به سؤالات و حتی انتقادات ما پاسخ گفت و مسائلی از این دست.

گفتم : همین کافی است. همین که شما از مصاحبه و مصاحبتی راضی بیرون آمده باشید و از برخورد خوب یک رجل سیاسی لذت برده باشید و سعه صدر او را تحسین کنید یعنی همه چیزهای خوبی که یک خبرنگار می خواهد!

2- از میان خاطرات تلخ و شیرین مختلفی که از سالهای حضور در سرویس سیاسی کیهان به یاد دارم، خاطرات مصاحبه‌هایی که با این وزیر سابق داشتم برای دلچسبتر و شیرینتر است.

راستش را بخواهید در کلاسهای مصاحبه هم وقتی به مبحث مطالعه و تحقیق درباره شخص مصاحبه شونده می رسم معمولاً یادی از این شخصیت می کنم و از خاطرات خوب خودم با او نمونه‌هایی را یادآور می‌شوم.

تصویری که از آدمهای متکبر، بی سواد، کم جنبه و بی تحمل، برج عاج نشین و غیره سیاسی داشتم وقتی به «دکتر علی اکبر ولایتی» می رسیدم، کاملاً از ذهن و روحم رخت بر می‌بست و من مشتاقانه برای تمام برنامه های مربوط به حوزه وزارت خارجه سر و دست می شکستم.

3- دکتر ولایتی چند ویژگی مثبت را همزمان داشت:

الف- هم در حوزه تخصصی‌اش ورود کامل داشت و به تمام معنی کلمه یک «دیپلمات» بود. در زمان او بسیاری از اجلاسهای منطقه ای مهم در ایران برگزار می‌شد. به عنوان مثال اجلاسهای صلح تاجیکستان به طور دوره ای در تهران و مسکو برگزار می شد و نمی توان گفت اجلاسهای تهران کم اهمیت تر از مسکو بوده است. دوره مسئولیت ولایتی از معدود دوره‌هایی بود که وزارت خارجه «مستقیماً» و «مستقلاً» بازیگر سیاست خارجی و دیپلماسی کشورمان بوده است.

ب- همان‌طور که گفتم ولایتی از نوادر شخصیتهای سیاسی بود و هست که بهترین رابطه و رفتار را با خبرنگاران داشته است. هر گاه و در هر موقعیتی از وی تقاضای مصاحبه می‌کردیم، با خوشرویی می‌پذیرفت و با سعه صدر به تمام سؤالات ما حتی پرسشهایی که با تعریض و تندی و انتقاد شدید همراه بود پاسخ می‌گفت و از هیچ انتقاد بجا و نابجایی نمی‌رنجید و تا آخرین خبرنگار، سؤال خود را مطرح نمی‌کرد جلسه با خبرنگاران را ترک نمی کرد.

ج- در همین رابطه باید به یکی از ویژگیهای کاملاً اختصاصی وزیر اسبق امور خارجه کشورمان اشاره کنم که منحصر به خود اوست و تا آنجا که سراغ دارم در مورد هیچ وزیر دیگری مصداق و سابقه ندارد و آن جلسات روزهای دوشنبه است که در محل تالار آینه وزارت خارجه یا دفتر وزیر با خبرنگاران حوزه سیاست خارجی برگزار می کرد و به تشریح دقیق و بی پرده اوضاع سیاسی خارجی کشورمان و آخرین اتفاقات مرتبط می‌پرداخت. هر چند این اظهارات باید کاملاً محرمانه باقی می‌ماند اما فایده آن این بود که خبرنگاران نشریات و رادیو و تلویزیون و خبرگزاریها با احاطه کامل به مسائل آشکار و پنهان سیاسی خارجی به تحلیل مسائل می‌نشستند و نوعی موضع واحد در این گونه مسائل صورت می‌بست. فایده دیگر این کار باز هم تقویت رابطه دستگاه دیپلماسی کشورمان و بخصوص شخص وزیر با خبرنگاران و رسانه ها بود و خبرنگاران از اینکه برای اولین بار یک وزیر هر هفته خود - و گاهی به همراه معاون مرتبط با موضوع روز-ش با آنها جلسه تحلیل و بررسی و ارائه اخبار تشکیل می داد، شادمانی بی سابقه ای می یافتند. در این جلسات هم البته شخص وزیر یا معاونان همراهش متکلم وحده نبودند و خبرنگاران هم انتقادات صریح و تند خود را گاه مطرح می کردند و گاه ولایتی با سعه صدر خاصش به همین انتقادات و اعتراضات ترتیب اثر می داد و در حقیقت از خبرنگاران حوزه سیاست خارجی به عنوان نوعی مشاور و همکار بهره می گرفت.

د- معمولاً بخصوص در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی بسیاری از مسئولان بلند پایه در معرض در افتادن به وادی فساد مالی - چه خودشان و چه فرزندانشان - قرار داشتند و این اتفاق در دوره های بعدی هم ادامه یافت. ولایتی از معدود مسئولانی بود که علی رغم حضوری بسیار طولانی در این مسئولیت نه خودش و نه فرزندانش به فساد مالی آلوده نشدند و تا امروز در سلامت کامل مالی و اخلاقی باقی مانده اند. به اعتقاد من، بخش اعظمی از این محفوظ ماندن مرهون محبت بی پایان واقعی ولایتی به اهل بیت «ع» است که نمود آن را چندین بار در سال در جلسات روضه خوانی منزلش یا محل کارش مشاهده کرده ایم.



هـ - یکی دیگر از امتیازات دکتر ولایتی، این است که کار در حوزه وزارت امور خارجه باعث نشد که از تخصص اولیه و اصلی‌اش یعنی فوق تخصص کودکان باز بماند. او همواره در طول سال دو روز هفته را در مطبش به مداوای کودکان و نوزادان پرداخته و می‌پردازد و در صحبتهایی که سالها پیش با او داشتم از به روز شدن اطلاعات علمی‌اش در همین حوزه خبر می‌داد.

و - ولایتی علاوه بر حضور در عرصه سیاست خارجی و پزشکی، دارای مطالعات و تحقیقات مفصل، همراه با نظریه پردازیهای بعضاً منحصر به فرد در حوزه تاریخ ایران نیز هست. وی در همین زمینه احتمالاً بیش از ده - دوازده جلد کتاب تألیف کرده است و همگان از تسلط و احاطه او به حوزه تاریخ ایران (بخصوص تاریخ دوران صفوی!) با مصاحبه های تلویزیونی او خبر دارند.

ممکن است این چند گونگی فعالیتهای او در سالهای گذشته و نیز در حال حاضر که به جای وزارت امور خارجه، مسئولیت مشاورت عالی رهبر انقلاب در مسائل سیاسی را دارد، تعجب کنند یا آنها را زیاد بپندارند اما جالب اینجاست که وی، برخلاف برخی از مسئولانی که نه سه کار، که بیست - سی کار دارند، انسان کاملاً منظم و با برنامه ای است و وقت هیچ کاری را به کار دیگر بار نمی کند.

***

این حرفها را من طی کنفرانسی در سر ناهار به دوستان گفتم و البته در اینجا کمی توضیح بیشتر داده‌ام اما این نکات که مطلقاً در آنها هیچ چاپلوسی و تملقی نیست - که سالهاست دکتر را ندیده ام و اصولاً مسئولیتهای وی به گونه ای نیست که انسان را به چاپلوسی او بکشاند! - صرفاً به عنوان ادای دینی به یک رجل سیاسی سالم در جمهوری اسلامی است یاد آور شدم و تأکید می کنم هم در آنزمان که خبرنگار سرویس سیاسی بودم و هم الان که در حوزه دیگری قلم می‌زنم، انتقاداتی را به ولایتی و برخی تصمیمگیریها و اقداماتش داشته و دارم اما بی انصافی است از کسی که در کنار این همه مزایا و نقاط مثبت، اشتباهاتی هم - آن هم از دید ما - داشته و یا دارد، تجلیل نکنیم. آیا باید همه تجلیلها را بگذاریم برای بعد از وقتی که مردی پاک از میان ما می رود؟ و در زمان حیاتش هیچ ذکر خیری از او نکنیم تا مبادا دیگران ما را به تملق متهم کنند و بدین ترتیب حقی ناشناخته باقی بماند؟





پ.ن: هر گونه ارتباط این نوشته با نامزدی احتمالی دکتر ولایتی برای ریاست جمهوری اکیداَ تکذیب می شود. همان طور که نوشتم این نوشته به دنبال یک بحث بر سر میز ناهار با دوستان و برای تجلیل از سلامت مالی و اخلاقی و انضباط کاری یک مسئول سیاسی در جمهوری اسلامی نوشته شده است و بس!