سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه علیه همه، همه علیه سینما!

داستان بهار 91؛ بهار غم‌انگیز‌ سینمای ایران

 

همه علیه همه، همه علیه سینما!

 

گروه فرهنگی- حالا به قطعیت می‌توان گفت که بهار 91، بهار تلخ و غم‌انگیزی برای سینمای ایران بوده است که حتی اکران فیلم‌های درخشانی مثل «قلاده‌های طلا» و «روزهای زندگی» نیز نتوانست از این تلخی بکاهد. بهاری که با بی‌تدبیری مسئولان سازمان سینمایی در اکران هم‌زمان دو فیلم مسئله‌دار کلید خورد و سپس با اعتراض  عده‌ای به این دو فیلم و بعد تهدید به برخورد خودسرانه با سینماها ادامه یافت و در نهایت با پررنگ شدن اختلافات سازمان‌های متولی فرهنگ به جایی رسید که حالا سینمای ایران شاهد آن است. 

 

 

 

این روزها سینمای ایران اتفاقات عجیب و غریبی را به نظاره نشسته است. مدیران حوزه‌ی هنری و شهرداری تهران فیلم‌های منتسب به جریان مبتذل‌سازان جامعه‌ی صنفی تهیه کنندگان را به دلیل «مسئله‌دار بودن» در سینماهای خود اکران نمی‌کنند و از آن سو، جامعه‌ی صنفی تهیه‌کنندگان برای تلافی این کار، به عنوان متولی اصلی اکران، حواله‌ی اکران فیلم را به سینما آزادی – که در مالکیت توامان حوزه‌ی هنری و شهرداری تهران است- نمی‌دهد تا این سینما عملاً در معرض تعطیلی قرار گیرد. پیش از این هم، همین اتحادیه برای انتقام گرفتن از شهرداری تهران، فیلم «نارنجی پوش» -از تولیدات سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران- را در حالی که همچنان کف فروش را حفظ کرده بود، از پرده پایین ‌کشید تا در این آشفته بازار اختلافات مدیران فرهنگی، فقط سینمای ایران قربانی شود.

 

 

 

اولین اشتباه؛ دستخوش شمقدری به جریان مبتذل ساز سینما

 

 

 

ماجرای بهار پرماجرای 91، از جایی آغاز شد که جامعه‌ی صنفی تهیه‌کنندگان با پشتوانه‌ی حمایتی سازمان سینمایی، چندین فیلم مهم متقاضی اکران در نوروز -از جمله «بوسیدن روی ماه» (محصول مشترک سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و حوزه‌ی هنری) و «نارنجی پوش» (محصول سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران)- را از لیست اکران نوروزی کنار گذاشت و به جای آنها، دو فیلم «خصوصی» و «گشت ارشاد» ساخته‌ی دو تن از اعضای تابلودار اتحادیه‌ -سعید سهیلی و حسین فرحبخش- را جایگزین کرد. اقدامی که احتمالاً در پاسخ به حمایت بی‌دریغ جامعه‌ی صنفی تهیه کنندگان و به خصوص حسین فرحبخش از سازمان سینمایی در ماجرای انحلال خانه‌ی سینما صورت می‌گرفت و به دستخوش شمقدری به فرحبخش و همکارانش تعبیر شد. این قطعاً نخستین اشتباهی بود که با همکاری سازمان سینمایی و جامعه‌ی صنفی تهیه کنندگان رقم خورد و به یک بهار غم‌انگیز در سینمای ایران منجر شد.

 

 

 

 

اشتباه دوم؛ اعتراض به جا اما به بدترین شکل ممکن!

 

 

 

اما دومین اشتباه بزرگ را باید به پای تشکل «انصار حزب الله» نوشت. گرچه بسیاری از رسانه‌های ارزشی و انقلابی مکتوب و مجازی از همان روزهای نخست اکران و حتی پیش از اکران دو فیلم «خصوصی» و «گشت ارشاد»، به محتوای این دو فیلم و به ویژه فیلم «خصوصی» معترض بودند و این فیلم را نوعی خط شکنی اخلاقی در سینمای ایران آن هم به اسم فیلم سیاسی و ارزشی می‌دانستند (چنانکه رجانیوز به عنوان اولین سایت در ایام جشنواره با تیتر «اروتیک‌هایی به نام سیاست» اینجا به تحلیل فیلم «خصوصی» پرداخته و بعدها نیز جز رسانه‌های پیشگام در اعتراض به این دو فیلم بود اینجا )، اما بسیاری از همین رسانه‌ها با انجام اقدام فراقانونی در اعتراض به این دو فیلم مانند تهدیدهای آنارشیستی و تمجع در خیابان، مخالف بودند و نمی‌خواستند هزینه‌ی مخالفت با دو فیلم بی‌ارزش برای نظام اسلامی بالا برود و این اعتراض منطقی، تعبیر به افراطی‌گری و اقدام غیر قانونی شود.

 

 

 

در چنین فضایی، تشکل «انصار حزب الله» با وجود داشتن یک دغدغه‌ی محترم و انقلابی، در انتخاب روش اعتراض دچار اشتباه شد. چنانچه اقدام خودسرانه و تهدید به برخورد با سینماهای اکران کننده‌ی این دو فیلم از سوی این گروه، عملاً برای مظلوم‌نمایی مبتذل‌سازان و نیز ادعاهای بی‌اساس روشنفکران مبنی بر مخالفت مذهبیون با اساس سینما، راه را باز کرد. جالب آنکه این تمجع خیابانی و تهدیدات، منجر به اقدام و نتیجه‌ی خاصی هم نشد؛ جز اینکه این دو فیلم در نتیجه‌ی این حاشیه‌سازی‌ها با جذب مخاطبین بیشتر به اکران خود ادامه دادند تا مشخص شود که اقدامات نسنجیده جز سوء استفاده‌ی معاندان اثری نخواهد داشت.

 

 

 

در این بین، سکوت سینماگران منتسب به طیف خانه‌ی سینما در برابر این اقدام «انصار حزب الله»، حاوی نکته‌ی مهمی بود. اینکه حفظ سینما بر خلاف شعارها، اصلاً دغدغه‌‌ی آقایان نیست و زمین زدن جبهه‌ی مقابل –جامعه‌ی صنفی تهیه کنندگان- از هر موضوعی مهم‌تر است. بنابراین طیفی که به تقطیع چند ثانیه‌ای یک فیلم معترض شده و زمین و زمان را به هم می‌بافتند، این بار در برابر تهدید سینماها به تعطیلی و برخورد فیزیکی از سوی «انصار حزب الله» سکوت کرده و حتی از روی رضایت این اقدام را تماشا کردند!

 

 

 

ورود ائمه‌ی جمعه؛ دو اقدام صحیح بعد از دو اشتباه مهلک

 

 

 

اما نقطه‌ی عطف این ماجرا، ورود متعهدانه‌ی دو تن از ائمه‌ی جمعه به موضوع و اظهارنظرهای انقلابی ایشان بود. جایی که حضرات آیات علم الهدی و سید احمد خاتمی، در خطبه‌های نماز جمعه نسبت به توهین به ارزش‌ها و بی‌اخلاقی روی پرده‌‌ی سینماها به وزیر ارشاد تذکر دادند. همین تذکر مشفقانه کافی بود تا حوزه‌ی هنری و شهرداری تهران هم در یک اقدام قانونی و صحیح از اکران این دو فیلم در سینماها و پردیس‌های تحت مالکیت خود جلوگیری نمایند. مجموع این عوامل باعث شد تا چند روز بعد، سازمان سینمایی لجبازی کودکانه‌ی خود در حمایت از این دو فیلم را کنار بگذارد و قول تجدید نظر در اکران آنها را به مردم بدهد. البته قولی که تا پایان تعطیلات و باز شدن لابراتورها برای تکثیر نسخه‌های کافی، عملی نبود. با قطعی شدن پایان اکران این دو فیلم، «سعید سهیلی» و «حسین فرحبخش» در نامه‌ای گستاخانه و توهین آمیز به ائمه‌ی جمعه، اعتراض خود را به دخالت ایشان در سینما علنی کردند. نامه‌ای که با سکوت حاکی از حمایت معاونت سینمایی روبرو گردید. اما بحران سینمای ایران در همین جا به پایان نرسید.

 

 

 

اشتباه سوم؛ دغدغه‌ی انقلابی یا تسویه حساب؟!

 

 

 

در حالی که حوزه‌ی هنری و شهرداری تهران بعد از سال‌ها به مطالبه‌ی دلسوزان جبهه‌ی فرهنگی انقلاب مبنی بر عدم اکران فیلم‌های مسئله‌دار در سینماهای تحت مالکیت خود، لبیک گفته و این خواسته‌ی مهم و به حق را اجرایی نموده بودند، اما در گام بعدی نشان دادند که در این مواجهه علاوه بر دغدغه‌های انقلابی، پای مسائل دیگری هم در میان است. رونمایی از این حقیقت هنگامی رخ داد که سازمان سینمایی برای تعویض دو  فیلم «خصوصی» و «گشت ارشاد» با فیلم‌های دیگر، به سراغ «بوسیدن روی ماه» و «نارنجی پوش» رفت؛ همان فیلم‌هایی که پیش از این سخت در پی اکران نوروزی بودند. اما در عین تعجب، تهیه‌کنندگان هر دو فیلم با چراغ سبز حامیان مالی اصلی فیلم‌ها –یعنی حوزه‌ی هنری و شهرداری تهران- با آوردن بهانه‌هایی حاضر به اکران نشدند تا نشان دهند که قصد انتقام‌گیری از شمقدری و همکارانش را دارند و اگرنه، این دو نهاد باید برای جایگزین کردن دو فیلم به جای «خصوصی» و «گشت ارشاد»، پیش‌قدم شده و فیلم‌های خود را پیشنهاد می‌دادند. در چنین شرایطی، سازمان سینمایی برای اکران فیلم‌های جدید با چالش جدی روبرو گردید.

 

 

 

وقتی مرز بین درست و غلط از بین می‌ورد!

 

 

 

لجبازی حوزه‌ی هنری و شهرداری تهران منجر به این شد که «خصوصی» و به ویژه «گشت ارشاد» مدت بیشتری را روی پرده بمانند تا جایگزین مناسبی برای آنها پیدا شود. در نتیجه مخالفان این دو فیلم، در اقدامی پر از تناقض، خود منجر به طولانی شدن اکران آنها شدند و البته «سعید سهیلی» و «حسین فرحبخش» هم ضمن سر دادن ناله‌ی مظلومیت، از این فرصت استفاده کردند تا فیلم‌هایشان از فروش بیشتری برخوردار شوند. به خصوص که هر چند وقت یک‌بار، شایعه‌ی توقیف این دو فیلم جمعیتی کنجکاو را به سینما می‌کشاند و به فروش این دو فیلم کمک می‌کرد. 

 

 

 

به هر حال بعد از حدود چهار هفته اکران، این دو فیلم تعویض شدند و شهرداری هم بالاخره بعد از کلی اتلاف وقت، راضی شد تا «نارنجی پوش» را روی پرده بفرستد. در این میان، «محسن مومنی شریف» طی نشستی اعلام نمود که سینماهای حوزه‌ی هنری امسال حداقل 15 فیلم مسئله‌دار دیگر را هم اکران نخواهند کرد. این صحبت مومنی شریف همان قدر که با استقبال دلسوزان سینمای ایران روبرو شد، به همان میزان به شعله‌ورتر شدن اختلافات کمک کرد. در چنین فضایی، مشخص نبود که جامه‌ی عمل پوشاندن به این مطالبه‌ی قدیمی ارزشی‌های حوزه‌ی فرهنگ، از روی دغدغه صورت می‌گیرد یا به جهت لجبازی! این چنین بود که مرز بین اقدام صحیح و غلط با هم آمیخته شد.

 

 

 

اشتباه چهارم؛ مدیریت سینما یا مدیریت مهد کودک؟!

 

 

 

در این میان، سازمان سینمایی بی‌توجه به صلاح سینما، برای اینکه صرفاً قافیه را در برابر جبهه‌ی مقابل نباخته باشد، در یک تصمیم عجیب و غریب «نارنجی پوش» را بعد از حدود 5/3 هفته اکران و با وجود فروش نسبتاً خوب، از پرده پایین کشید تا نشان دهد که برای ضربه زدن به طرف مقابل، حاضر است تا منفعت سینما را نیز فدا کند. بدین ترتیب، به جز تهیه کنندگان مظلوم و بی‌حاشیه‌ای چون «سعید سعدی» و فیلم‌های ارزشی بی‌دفاعی چون «روزهای زندگی»، هیچ تهیه کننده‌ای در این آشفته بازار سینما حاضر به اکران فیلمش نشد؛ تا جایی که در یک اتفاق بی‌سابقه، سینما قدس و سینما عصرجدید یک هفته‌ی تمام هیچ فیلمی را اکران نکردند. اینگونه بود که «روزهای زندگی» که می‌توانست اتفاق نویی در سینمای دفاع مقدس باشد، به سبب لجبازی متولیان فرهنگی مظلومانه ذبح گردید.

 

 

 

آخرین اشتباه؛ فیلم‌های مسئله‌دار یا فیلم‌های منتسب به اتحادیه؟ 

 

 

 

 جامعه‌ی صنفی تهیه‌کنندگان اقدام حوزه‌ی هنری را بی‌پاسخ نگذاشت و با نوشتن نامه‌ای تند و توهین آمیز، به مدیریت حوزه‌ی هنری تاخت. نامه‌ای که به مونولوگ قیصر در برابر برادران آب منگل بیشتر شباهت داشت تا بیانیه‌ی یک صنف سینمایی. همین باعث شد تا حوزه‌ی هنری هم وارد فضای انتقام‌گیری شده و بیشتر فیلم‌های مسئله‌دار خود را از بین فیلم‌های منتسب به جریان جامعه‌ی صنفی تهیه کنندگان انتخاب نماید. بدین ترتیب «پس کوچه‌های شمرون» به تهیه‌کنندگی حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی، سومین فیلمی بود که حوزه‌ی هنری زیر بار اکران آن نرفت. 

 

 

 

گرچه «پس کوچه‌های شمرون» محصول دیگری از کمپانی مبتذل‌سازی فرحبخش- علیخانی بود که کاملاً شایستگی قرار گرفتن در لیست فیلم‌های مسئله‌دار را داشت، اما از طرفی، تمایل سینماهای حوزه‌ی هنری به اکران فیلم‌ رکیک «خوابم میاد» بعد از پرفروش شدن آن، نشان داد که معیار خیلی مسئله‌دار بودن فیلم نیست و بیش از هر چیزی حضور کسی مثل حسین فرحبخش یا دیگر اعضای تابلودار جامعه‌ی صنفی تهیه‌کنندگان، در مسئله‌دار شدن آن نقش دارد.

 

 

 

حالا هم که قلدرمأبی جامعه‌ی صنفی تهیه کنندگان در پوشش ندادن حواله‌ی اکران به سینما آزادی جلوه کرده است تا پرفروش‌ترین سینمای کشور، به خاطر ناراحت شدن حضرات فرحبخش، سید ضیا هاشمی و .... در آستانه‌ی تعطیلی قرار گیرد. جالب آنکه همین آقایان به ظاهر سینمادوست، با افتخار از برنامه‌های بعدی خود در تحریم سینما بهمن و شاهد - از دیگر سینماهای تحت مالکیت حوزه‌ی هنری- صحبت می‌کنند.‌‌‌‌ 

 

 

 

بدین ترتیب، در این بهار تا این حد آمیخته به تناقض، تنها مسئله‌ای که هیچ کس به صلاح آن فکر نکرد و هنوز هم نمی‌کند، سینماست. سینمایی که حتی سینماگران آن هم به صلاح آن نمی‌اندیشند و بیشتر از هر چیزی، به بازیچه‌ای در دست متولیان و دست اندرکاران آن برای عقده‌گشایی‌های سیاسی تبدیل شده است. سینمایی که زمانی امیدش می‌رفت تا در خدمت آرمان‌های انقلاب قرار گیرد. سینمایی که روزگاری انقلابیون به آن امید بسته بودند و رهبر معظم انقلاب آن را سینمای نجیب می‌خواند.

 

 

 

و نکته‌ی آخر؛ در این  سیاست‌بازی مدیران فرهنگی، تنها جریانی که به سینمای انقلاب وفادارتر از همه بود، قربانی گردید؛ چنانکه ماجراهای اکران نوروز بیش از هر چیزی به ضرر «قلاده‌های طلا» تمام شد و از فروش آن کاست و به فروش رقیبان برچسب توقیفی خورده‌اش افزود و در ادامه، نبود امنیت در اکران فیلم‌ها به ذبح شدن «روزهای زندگی» پرویز شیخ‌طادی و فروش کم آن منجر شد. راستی چه زمانی سینما با دلسوزان حقیقی‌اش مهربان خواهد شد؟